ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

 بگذار قدم‌هایشان تند باشد! ولش!

 تا فردا صبح هم بگویی، بــاز گمان می‌کنند که با

 گام‌های تند وبلند، زودتر به او می‌رسند!

 و آنقدر مشغولِ رسیدن می‌شوند که یادشان می‌رود

 که خدا می‌خواست در طولِ مسیر همراهشان باشد!

 کافی‌ست!

   وق‍‌ت‍‌ی دی‍‌گ‍‌ران م‍‌ش‍‌غ‍‌ولِ ب‍‌ه خ‍‌دا رس‍‌ی‍‌دن ه‍‌س‍‌ت‍‌ن‍‌د، ت‍‌و م‍‌ش‍‌غ‍‌ولِ ب‍‌ا خ‍‌دا رس‍‌یدن ب‍‌اش!

۱۵ دیدگاه موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۳۵
دکـ لـ مـ هـ

 تو به کاه‎های درونم بخند

 بخند

 تو که هیچ از من نمی‎دانی

 به خیالت من،

 مترسک‎ِ شالیزارِ روستا

 فقط می‎ترسانم و دیگر هیچ...

.

۱۷ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۰۹
دکـ لـ مـ هـ

.

نگاهِ تو آنچنان است

 که قندِ دورن دلم را آب می‎کند...

.

۱۲ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۲۰
دکـ لـ مـ هـ

نمی‎دانم اسمش چیست! یک دلنوشته است.

یک درد نوشته، یک مقاله یا یک پستِ عادی.

اما هرچه که هست، خاص ترین مخاطبش،

خودم هستم. خودِ خودم.

.

۳۳ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۰۶
دکـ لـ مـ هـ

امسال خانه تکانی را بی‎خیال شده‎ام

می‎خواهم کاسه و کوزه‎هایم را جمع کنم

و بروم

.

۱۴ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۵۶
دکـ لـ مـ هـ

 تو می‎دانی انسان برای آدم بودن نیاز به ایمان دارد؟!

 البته خیلی‎ها هستند که دوست ندارند بدانند! اما به گمانم تو بدانی.

 حالا هرچه که هست آدم بودن را دوست داری...این را خوب می‎دانم.

.

۲۸ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۵۷
دکـ لـ مـ هـ

 گاهی تورا ازیک طریق، عاشق تقاضا می‎کنم

 گاهی صدا، گاهی دعا، گاهی تمنا می‎کنم...

 دوستان همه رفتند و من راهی ندارم، در دلم

 خود را میانِ عاشقان، زائر مهیا می‎کنم!

.

۷ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۱۱:۳۹
دکـ لـ مـ هـ

 من نه می‎دانم شبها چه می‎کنی

 و روزها چطور از خواب بیداری می‎شوی...

.

۶ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۵:۱۳
دکـ لـ مـ هـ

 در یک روزِ سرد پاییزی    

 که آسمان دلش گرفته بود

 و تاریکی پشتِ پلکانم، از قلبم می‎گفت

 کتابِ تاخچه‎ی کهنه را

 با دستکشِ گرمِ ابری آشنا کردم

.

۶ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۲ ، ۲۲:۴۸
دکـ لـ مـ هـ

 من پریدم از خواب                

 خوش نشستم لبِ حوض

 دل پریشان، بی‎تاب

 من درونِ مهتاب

 می‎چکیدم در آب

.

۵ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۲ ، ۲۰:۲۶
دکـ لـ مـ هـ

 مارا کافی بود    

 که با دوستان به شهر ثابت کردیم،

 ما اهل کوفه نیستیم

 ...

 غیرت داشتیم

 فقط حمایتِ مردم و مسئولین را نداشتیم...

۶ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۲:۴۰
دکـ لـ مـ هـ

- داری میای خونه دو سه کیلو سیب‎زمینی بگیر واسه شام.

خریدهای مادرم را من انجام می‎دهم. با این تیپ و ساپورتِ تنگ،

اصلا دوست ندارم از ترهِ بارِ محله‎ سیب‎زمینی بگیرم. از نگاه‎های

صاحب مغازه بدم می‎آید. سن پدرم را دارد.

.

۲۱ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۱:۲۵
دکـ لـ مـ هـ