ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

سندرم کمپارتمان

سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۴۹ ب.ظ
بلخره این کتاب رو تموم کردم!
.
نوشته ای تامل برانگیزناک از یک پزشک متخصصِ پوستِ. استیون فلدمن، یک یهودی ساکن آمریکا!

"کتابی که از مناقشات بین پزشکان و باورهایشان درمورد یکدیگر آغاز شد. در اوسط به عوامل خطای دید و تاثیر پیشفرض‌های ذهنی و مغزی در قضاوت و نامعتبر بودن تجربیات شخصی در برابر پژوهش های علمی رسید!
در نهایت در چهار بخشِ مجزا به تحلیلی بی طرف از مناقشات بین فلسطین و اسرائیل رسید، و در صفحات انتهایی با بررسی محور شرارت "شیطان بزرگ" ایران یا آمریکا؟ و باورهای نادرست ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها از یکدیگر و ریشه‌ی این باور و بی‌اعتمادی، پایان یافت!
.
این کتاب یکجورهایی تاییدی دارد بر یافته‌ها و پژوهش‌های علمی، نسبت به تجربه‌های شخصی!
آنجایی که تجربه اگر نتواند سند علمی ارائه کند، صرفا یک تجربه می‌ماند! تجربه و باورهایی که از این تجربیات به دست می‌آید، اگرچه نمونه‌هایی واقعی هم باشند، اما نمودار کامل واقعیت نیستند!
.
:::::::::::::::::::::::
غالبا کتابایی رو که می‌خرم یا به پیشنهاد اساتیدم بودن یا دوستان معرفی کردن. اما این کتاب از این قضیه مستثنی بود! توی یکی از کتاب فروشی‌های قم قدم می‌زدم و فورانِ کتاب‌های بی کیفیت روانشناسیش رو نگاه می‌کردم که عنوان جذاب این کتاب توجهم رو به خودش جلب کرد! پشتِ جلدش رو که خوندم، مشتاق‌تر شدم! حتما نباس منتظر بود که یکی کتابی به آدم معرفی کنه! اصلا همینکه بریم و توی کتاب فروشی‌ها قدم بزنیم، به احساس نیازمون به کتاب پی می‌بریم! احساسِ نیاز به کتاب!!!!!! چیزی که خیلی کمرنگه بینمون!
خیلی کم پیش میاد بخوام کتابی علمی به کسی معرفی کنم. چرا که این نوع کتب دیگه رمان و داستان و خاطره نیست که بخواد برای مخاطب کشش ایجاد کنه! این‌ها رو فقط باهاس برا عملش و مفید بودنش خوند! هرچند که "سندرم کمپارتمان" قلم خوبی داره و هرچی هم جلوتر میری، کتاب جذاب‎تر میشه. شاید گاها اصطلاحاتِ پزشکیش بخواد توی فهم مطلب اذیت کنه، اما با مثال‌های جالبی که نویسنده برای هر قسمت زده، از فهم مطلب کسی جا نمی‌مونه! ( مثلا  + )
خلاصه این کتاب، کتابیه که برا مردم جامعه‌ی ما خیلی نیازه. نمیگم چرا نیازه :)) اصلا در کل برا خیلی از مردمان جهان نیازه! لااقل برای تعدیل بعضی از باورهامون. مسلما  اگه قدرت رسانه رو درک کنیم، می‌فهمیم که باید بسیاری از باورهامون رو تعدیل و عادلانه کنیم!
سندرم کمپارتمان یا انسان در حصار باورها
اثر استیون فلدمن
انتشارات اطلاعات

دیدگاه  (۲)

۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۷ ܓ✿اناربانو ܓ✿
اینجوری که خودم یهو یه کتابی بخرم کم پیش میاد.
اما وقتی کسی معرفی میکنه باز سبک سنگین میکنم ببینم موضوعش رو دوس دارم یا نه!

هرچند این روزها ترجیح میدم برای تلطیف روحم کتاب های مناسب بخونم.
پاسخ:
معرفی کردن کلا چیز خوبیه مخصوصا از نوع کتابش!

اینجور کتابها هم باهاس حسش باشه! خودم وقتی حس کتاب خوندنم یه مدت میپره، به رمان رجوع می‌کنم! هرزگاهی باهاس تفریحی یه رمانی زد!
۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۰ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
بخش مثلانش یکم مثلا بود 
بله برای جامعه نیازه!
:)

سلام
من هم اصولا از کتابهای معرفی شده میخرم
هرکدوم هم ببینم متنش رودوستندارم کل داستان رو از خواننده هاش میپرسم 

بعدشم که التماس دعا
پاسخ:
الکی مثلا مثلا بود!!! 

سلام
  خیلی خوب میشد که کتاب فروش های ماهم کتاب خوانِ کتابشناس بودن! تا اگه کتابی جلب توجه کرد، یه معرفی اجمالی برامون میداشتن!

...   متقابلا التماس دعا

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی