اثباب کشی
امسال خانه تکانی را بیخیال شدهام
میخواهم کاسه و کوزههایم را جمع کنم
و بروم
بروم سرِ سفرهی کسی دیگر
که هر وقت دلش لرزید، مرا نزند
و کاسه و کوزههایم را بهم نریزد...
اصلا خانه تکانی سیری چند
میروم و از نو میسازم
از نو میکارم
تا اگر گذر آدمها به اینورها افتاد
هرچقدر هم خانهام را تکان دادند
ویران نشود
.
بدم میآید از این حکایت
که شده حکایت آدمهای این دنیا...
که کاری میکنند تا آدم ببُرد
...
وقتی که اینگونه میشود... باید رفت
و جا را برای تازه واردها خالی کرد...
...
پ.ن:
+ رفتن هم آداب دارد. باید با فروتنی رفت... بعله1
+نظرات، ببخشید، نظرهای این پست، بیجواب میمانند. خیالتان تخت1
+سال نوتان به خوشی...
+این هم آخریش1
+ فعلا
وقتی عشقها جورِ دیگری میشود
وقتی غمیگنیها، تاوانِ این عشقها میشود
دلم از این عاشقانهها بهم میریزد
و خسته میشود
هم ازشعرهای عاشقانه
هم از شعرهای غمگین،
دلم یک سبکِ جدید میخواهد...