.
به چه میخندی تو؟
سنگِ خود را، من به سینه نزنم!
پس زِ چه دلگیرم؟!
نه من آن بالایم
.
.
به چه میخندی تو؟
سنگِ خود را، من به سینه نزنم!
پس زِ چه دلگیرم؟!
نه من آن بالایم
.
یک ویژگی خیلی خوب و پسندیدهای که دانشجویان دارند،
این ویژگیِ پذیرفتنشان است... یعنی صرف اینکه فلان شخص
یا فلان مقام یا فلان استاد این حرف را زده است نمیپذیرند.
.
یک پک بیشتر از سیگارش نگذشته بود که یک نفر محکم به پشتش
میخورد. سیگار از دهانش بر زمین افتاد. استوار با خشم به آن نوجوان
نگاه میکند. اگر الان چندروز قبلتر بود، حتما دمار از روزگارِ آن پسر در میآورد!
.
مارا کافی بود
که با دوستان به شهر ثابت کردیم،
ما اهل کوفه نیستیم
...
غیرت داشتیم
فقط حمایتِ مردم و مسئولین را نداشتیم...
یکی از دوستان اهل سنت میگفت، ماها معتقدیم نباید کسی
را نفرین کنیم، به عقیدهی ما مرگ بر آمریکا درست نیست.
پیامبر هم هیچ وقت کسی را از جانب خودش نفرین نمیکرد...
...
و خواهد آمد، آن روزی که وزیر جابجا میشود
و تمامِ کاسه و کوزههایت را بهم میریزد...
پینوشت: تصویر تزئینیست
این خودش گویای همه چیز بود. شما ببینید دیگه این ورودیهای 91 چی بودند...!
فقط چند عدد سایتِ خارجی مانده که هنوز فیلتر نشدهاست،
اگر به امیدِ خدا، آنها را هم فیلتر کنند،
اینترنتمان کاملا ملی میشود...!
این دغل دوستان که می بینی مگسانند گردِ شیرینی
جناب آقای دکتر محمدباقرِ نوبخت
درطولِ این مدتِ کوتاهی که سمتِ معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی و سرپرست معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور را به بایستگی کسب کردهاید، گند زدهاید به هرچه برنامهریزی و نظارت و توسعه و سرمایه انسانی و مدیریت شهرداری رشت.
لیک ما هم دراینجا لازم دانستیم مانندِ دیگر چاپلوسان و پاچه خوارانی که فضایِ کثیفِ شهر را با رنگ وبوی ریا، کثیفتر کردهاند، تبریکی بیجا جهتِ این اکتسابِ بجای شما عرضه داریم.
باشد که به پاسِ چند دهه چرب زبانی و این گسلِ همگانی، دستمان را در این دنیا بگیرید ...
جمعی از همشهریانِ بدبخت
......
پ.ن: هرچند این اکتسابِ شما برای عدهای سود نداشت، اما برای همشهریانمان حسابی نان داشت!
چگونه از نگهبانی لذت ببریم؟؟؟
- اگر زمان پست شما از ساعت 1 تا 3 صبح باشد، من توصیه میکنم کلش را بخوابید...اصلا عجیب میچسبد...
من که در عمرم هیچ خوابی به این اندازه برمن نچسبید!
- اگر از ساعت 4 تا 6 صبح پاس دارید، باید هرکاری انجام دهید جز نگهبانی...
مثلا همزمان با نگهبانی چای بنوشید! بخوابید، دعای فرج و عهد و زیارت عاشورا و بعدش نمازِصبح بخوانید...
واگر زیرِ نورِ ماه بر روی کوههای لوشان باشد که چه بهتر...
البته این را به شما توصیه نمیکنم! چون امکان دارد
وقتی آخر زیارتِ عاشورا به سجده میروید،یک چیزی بیاید دستتان را نیش بزند و برود!
یا وقتی موقع نگهبانی مشغولِ انجامِ کارهای شخصیتان هستید،
از گردانهای دیگر بیایند و به گردانِ شما پاتک بزنند، آنوقت همهاش ضدّحال میشود...!
- اگر موقع نگاهبانیتان با کسی برخورد کردید که اسم شب را نمیدانست...
باید هرچه عقده از فرمانده و جانشینش و مربیان و پاسبخش ،دارید سرِ او خالی کنید! این قانونِ بقاست!!!
- اگر بالای مقرّ فرماندهی نگهبان باشید، آن هم سرِ ظهر زیرِ آتشِ سوزان
باید چفیهتان را خیس کنید وبیندازید سرتان وکلاه آهنی رویش، بعد اسلحه را ستون کرده و یک چرتی بزنید
و البته اگر مانند من شانس بیاورید
که در همان حین جانشینِ فرمانده از راه برسد ولی دلش نیاید شما را بیدار کند...!
البته اصلا میتوانی مانندِ حامد خودتان را به مریضی بزنید وپاس ندهید!
- اینها تجربیاتِ من درطولِ آموزش در پستِ نگهبانی بود که لازم دانستم اینجا نشرش کنم... گویند زکاتِ علم نشرِ آن است!
و البته از آقای پاسبخش نخواهم گذشت که هرجا نیرو کم میآورد ازمن و همچادریهایم مایه میگذاشت...!
واین شد که ازآن پس، نامِ پاسبخش را گذاشتیم بازپخش...!
شما تاحالا اسلحه کلاش از نزدیک دیدهاید؟ دستتان گرفتهاید؟
وینچستر چطور؟ یوزی؟ آر-پی-جی؟ تیربار؟ دوشکا؟
ابزار آلاتِ جنگ را دستِ هرکسی نمیدهند.
خطرناک است. فقط به یکعدهی خاصی که اهلش هستند.
اصلا نیاز به آموزش دارد.
...
حالا شما کشوری را تصور کنید که کلی از این اسلحهها دادهاند دستِ کودکان و دیوانگان و نابلدان...
...
من از این ابزارِ جنگِ نرم که دستِ هر کس وناکسی دادهاند،بدم میآید.
...
پ.ن:دراین جنگ، اینترنت نقش مینِ ضدِ نفر را دارد...
این روزها
ویترینِ لباس فروشیهای شهر
جورِ دیگری حبّ دنیا میآوردِ...