ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است



چند روز پیش اومدم توی پیوندهای وبلاگم،اسم نویسنده‎ی هرکدوم از وبلاگارو نوشتم،
با خودم گفتم که اینطوری جالب تره.
بعد یه عزیزی لطف کردند گفتن توکه این کارو کردی وقتی یه پسر ببینه نویسنده‎ی یه وبلاگی
دختره، ناخودآگاه روش کلیک می‎کنه!!!!!
ینی من کف کردم با این حرفش!!!!
اولش گفتم اصلا اینطوری نیست،ربطی نداره که،اما بعدش یکم فکر کردم دیدم راست می‎گه!*
مغز پسر از پیچیدگیه خاصی برخورداره!
اومدم اسمارو برداشتم، بعد اومده می‎گه تو وبلاگت بنویس من اینو بهت گفتم!
ینی، من... دوستم... وبلاگ... فی سبیل الله!
کلا یه همچین موجوداتی هستند پسرا!!!!!!!!!!!!

*پ.ن:خوبان از این قضیه مستثنی هستند.
۵ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۴۳
دکـ لـ مـ هـ

  

 گفت: می‎تونی یه نمونه‎ خوب برام مثال بزنی؟

 گفتم: نمونش حضرت زهرا(س)...

۵ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۳۸
دکـ لـ مـ هـ

بهش گفتم: یعنی چی این کارت؟

شروع کرد به توجیه کردن،

حرفاش که تموم شد گفتم؛گاهی اوقات آدم برای کارایی که می‎کنه توجیهاتی میاره

که خودشم قبول نداره،چه برسه به دیگران!

گفت:مهم خداست،خدا که دیگری نیست،ازخودمونه...

۲ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۵۲
دکـ لـ مـ هـ

 

این روزا تا چشم کار می‎کنه غریبیِ امام زمان(ع) به چشم می‎خوره.

البته فقط این نیست. این روزا خیلی چیزا فدای آزادی شده.جابجاییِ

نسل‎هاهم نمک‎پاشن...

یادمه اون روزا که دانش‎آموز راهنمایی بودیم،معلمامون می‎گفتند:

وای به حالِ اون مملکتی که شما آینده سازانشین!

حالا هم که داتشجو شدم وبچه‎های دانشگاهو می‎بینم،باخودم

می‎گم؛وای به حال اون مملکتی که اینا می‎خوان معلماش بشن!

توی این دانشجوها خیلی چیزا نمی‎بینم. غربتِ امام زمان ازهمه بیشتر آدمو داغون می‎کنه...

اون چیزی هم که زیاد می‎بینم، ادعای فرهنگی بودنه!


پ.ن: منظور همه نیست. خوبان در اقلیت‎اند...

۴ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۴۴
دکـ لـ مـ هـ

لباس مشکی‎‌رو که تنم دید پرسید:

- خدا بد نده،چرا مشکی پوشیدی؟

- گفتم:عزای مادر

- گفت:چی؟مادرت؟

- گفتم:خدانکنه،منظورم حضرت زهراست...

و یادِ جمله‎ی توی زیارت‎عاشورا افتادم؛<بأبی أنتَ واُمی...>

۵ دیدگاه موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۳۲
دکـ لـ مـ هـ

بهانه‎ی تقویمی

فریاد می‎‌زنم،عید می‎شود اما روز نو نمی‎شود

این روز وآن روز نکن

این روزها از اول بی‎وفا بودند وحتی تا ازل...

نه!نمی‎توان این روز را نوکرد،حتی هفت سال قالب ببندند!

ازنو می‎نویسم؛

نمی‎شود این روز را نو کرد،

ابر همان ابر،باد همان باد،سنگ وباران نیز همان است،روز همان روز

چه امشب،چه فردا،چه امروز چه دیروز،چه حالا،چه هیچوقت!

واین نیز بگذرد...

واین ماییم که تنها به این بهانه درحالِ دوباره شدنیم

اما دوباره شدن به بهانه‎ی روزِنوهای حسابی!

واین چه دوباره شدن است؟!

وتنها به این بهانه،هرباره کوچک می‎شویم

دوباره شدن خوب است،ولی باکه؟با چه بهانه؟

به دیروزی که گذشت؟به امروزی که می‎گذرد؟یابه فردایی‎که نیست؟

می‎بینی چه شتابان بی‎وفایند؟

نمی‎توان خود را به این بهانه نوکرد،

به بهانه‎ای که تقویمی است

که روز از نو وروزی از نو واین به چه معناست؟!

از نو دوباره شدن را دوست دارم،

روزی که با خویشتن آشتی شود.

چه شود آن روز؟

آیا بوی بهار به مشامت نمی‎رسد؟ آری،اما بهار پاییزی!

که اگر نیاید یار امسال، باز باخود گلاویزی!

چه بسیارند که گمان می‎کنند نوروز می‎شود اما...

روزِ نویی که گور درآیینه می‎بیند!

بگویید به این مردم،به این چرخش،به این نوروزِ تقویمی

با که دوباره می‎شوید؟به کجا چنین شتابان؟

که این نیز بگذرد...


پ.ن:آرزو دارم روزهایی که پیشِ رو دارم ـ آغازِ روزهایی باشد که آرزو دارم

۰ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۲۱:۵۷
دکـ لـ مـ هـ