مرگ تدریجی یک رویا...
خیلی وقته... مثلا شاید یه سالی میشه که این سوال ذهنم رو درگیر کرده
چرا وبلاگ؟!
البته جواب این سوال رو همون بهمن 1391 که میخواستم بیام توی این فضا، به خودم دادم، با هدفی مشخص پام رو توی این فضا گذاشتم. اما حالا باگذشت زمان، نیاز به پاسخ دیگه ای داره!
نون و قلم و ما یسطرون... با این پست + فعالیتم رو شروع کردم.
(هرچند اون موقع که شروع کرده بودم به نوشتن، هیچی از قلم و نوشتن و شعر و ادب نمیدونستم- نه که الآن میدونم- اما هدفم، من رو به فعالیت کشوند)
اون روزها، حتی با وجود شبکهای مثل فیسبوک هم، وبلاگ یکی از بهترین رسانهها توی فضای مجازی بود. رسانهای که میتونست جهتدهیهایی در حد خودش داشته باشه!
اما الآن اوضاع خیلی متفاوت شده! چیزی که هر وبلاک نویس با سابقهای میفهمه دارم چی میگم!(الکی مثلا منم با سابقم:))
میگن تا بوده، ناسخ و منسوخ هم بوده! مثلا با اومدن ماشین تایپ و سیستمهای دسکتاپ و لبتاپ و تبلت، دیگه نوشتن با قلم منسوخ شده و تایپ کردن جای اون رو گرفته! (البته نقل از عدهای از بزرگانه). ولی خب، عدهای مدعی این هستن که همچنان باید به قلم و کاغذ وفادار بود. همونهایی که میگن دست خطِ خوب، بهتر از سرعت تایپِ بالاست!
مثلا خودم که همیشه گفتم، حسی که کتابهای کاغذی به آدم میده رو کدوم کتاب الکترونیک و پی.دی.اف میتونه به آدم منتقل کنه؟!
ناسخ و منسوخ!
شاید مثال وبلاگ کمی متفاوتتر باشه! اما حالا، با روی کار اومدن شبکههای اجتماعی، چقدر از کارایی وبلاگها کاسته شده؟؟؟
شبکههایی که اینستاگرامش بدترین و نامردترین رقیب برای وبلاگ بوده! اینستاگرام با کلی امکانات متعدد و متنوع، که خیلی بهتر و سریعتر میشه حرفت رو به دیگران برسونی!(مخصوصا توی این عصر که سرعت انتقال خیلی مهمه)
.
توی همین دوسالی که این شبکههای اجتماعی قدرت گرفتن، چقدر از تعداد کاربرها و مخاطبین وبلاگها کم شده؟؟؟ بنظرتون این مربوط به همین ناسخ و منسوخ نیست؟ یا الان ارزشها و دغدغهها فرق کرده؟ یا مشغلهها بیشتر شده؟
از خودم میپرسم، که
+ این شبکههای اجتماعی موبایلی بودن که باعث شدن وبلاگم اندکی توی حاشیه بره؟(که همیشه سعی کردم ماهی حداقل یک پست گذاشته باشم)
+ یا مشغلههام؟ با توجه به اینکه در هر شرایطی میشه توی اینستا(سفر-کوه-سر کار-توی کلاس-حین پرواز-وسط شام-توی خواب و ...) با سرعت بالا مطلب گذاشت. (اما دسترسی به وب زمان بره! )
+ یا اصلا مهاجرت یکباره وبلاگ نویسها از وبلاگ به شبکههای اجتماعی، باعث شده که برای اینکه بتونم حرفم رو به جامعهی آماری بیشتری برسونم، از وبلاگ دست بکشم؟
دوست عزیزی بعداز خوندن مطلب " #چگونه_روشنفکر_شویم " توی یکی ازاین شبکههای موبایلی، بهم گفت که چرا داستانات رو بیشتر نمیذاری که ما بخونیم؟ گفتم داستانی اگه بخوام انتشار بدم، بیشتر میذارم وبلاگ!
خیلی شیک و مجلسی گفت که: مگه کسی هنوز وبلاگ میخونه؟؟؟!!!
این سوال تا چه حد جوابش مثبته؟!
راستی آقای خودم، خودت جواب بده، که این دکلمه چقدر از رونق افتاده؟! مطالبی نهایتا 20-30 بازدید کننده داشته باشه؟ این بود آرمانهای ما؟ یقینا مشکل یا از متونته یا از ناکارآمد شدن دنیای وبلاگی! ولی همین مطالب بی کیفیتت، در شبکههای اجتماعی بازخوردهای بیشتری داره!
اگه باز هم برگردیم به هدف "جهت دهی" میبینیم که چقدر وبلاگ دنیاش کوچیک شده!
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
+ به شخصه همچنان پایبند به وبلاگم هستم. ولی خب...خیلی سوت و کور شده نسبت به قبلاها!
+ اینقدر به شبکههای اجتماعی منفی نگاه نکنیم. اما... هرگز به کسی توصیه نمیکنم عضوش شه! اینترنت کلا آفت داره! وبلاگ و غیر وبلاگ هم نداره! اما به شخصه آفت وبلاگ رو ترجیح میمیدم به آفتهای خطرناک شبکههای اجتماعی!
+چقدر دوستیهای مورد دار و آفساید زیاد شده توی این شبکهها! آخه دانشجو به کنار! دانش آموز کلاس ششم، شما چرا؟؟؟
+ یکی از آفتهای وبلاگ، اینه تا خونشون نری، خونت نمیان!این برای منی که کلا وقت مقت ندارم بده!(توی اینستاگرام با چنتا #هشتگ این مشکل حل میشه) مثلا همین پست، چقدر سرش وقت گذاشتم که به گوشی برسه؟ هفته بعد نیگا میکنم کلا 10 بار نمایش داده شده، 12تاش خودم بودم:)))
+در کل وبلاگ خیلی باشخصیتتر و با صاحاب تره! سوء استفاده از شبکههای اجتماعی زیاد شده!
+همیشه برام سوال بوده، عدهای چرا اینقدر راحتن؟! خوش به حالشون! مثلا خیلی بی خیال وب عوض میکنن! خیلی راحت آیدی عوض میکنن! خیلی راحت یهو غیب میشن! من همش میبینم بیش از سه سال، بخشی از عمرم رو صرف همین وبلاگ کردم! بعد خیلی راحت بگم که دیگه کارایی خودش رو نداره! منسوخ شده! و از این حرفها و برم جای دیگه؟ مگه داریم؟ مگه میشه؟! اونهایی که خیلی راحت اهل عوض کردنا، اینها همونایی هستن که تا براشون دعوت میاد میشن فرار مغزها! همونهایی که حواست نباشه شلوارشون دوتا میشه :))))
+ شاید یقینا مشکل از منه :))) کلا اینقدر ریز سوزنم گیر میکنه! مثلا هنوز هم که هنوزه سوزنم روی وبلاگهایی که قبلا مخاطبشون بودم گیر کرده!
+ + + + + + و خیلی از وبهای دیگه، که هنوزم آدرساشون رو یاداشت دارم! بعضیهارم هنوزم میخونم با اینکه ماههاست آپ نشدن!
اینها زندن؟! لطفا قبل از خداحافظی دلیل رفتن رو بگید :) آدم نگران میشه:)))) منم اگه یه روزی خواستم برم، هیچوقت کسی رو توی خماری نمیذارم :))
+ راستی، اگه هدف از وبلاگ نویسی مشخصه و مقدس، چرا وقتی ازدواج میکنن، خداحافظ وبلاگ؟ اختصاصی: بیتعارف مدافع یعنی دغدغههای ارزشمندتری جاشون رو میگیره؟ یا نه کلا کلاس داره؟؟؟؟؟ اگه اینطوره به ماهم بگید زن گرفتیم حواسمون باشه:))) والا
+ یه عده هم که از الان رفتن توی دورخیز! اختصاصی : چشم چشم دوابرو سربازخونه
+ یه عده هم که مامان و بابا شدن! خدا حفظشون کنه! اختصاصی : یومالفرج
+ با این حال، یه عده هستن که همیشه دلت قرصه مطلب ارزشمندی دارن برای وبلاگ: اختصاصی : پاورقی
+ این همه حرف زدم، در کل اونی که بخواد پست بذاره، میذاره! ربطی به مشغله نداره! مگه نه؟
+ تیتر مطلب صرفا اسم یکی از سریالهای مورد علاقمه. تیتراژ پایانیش هم هنوزم که هنوزه بعد 5-6 سال، گوش میکنم.
+ اون موقع که دغدغه زیاد داری و دلت پره، دیگه از هرچی نظم و ترتیب و ادبیات و اصول بیرون میزنی! فقط میخوای بنویسی! این پست رو خودم از دور که نیگا میکنم سرم درد میگیره! از نزدیک که نیگا میکنم چشمم درد میگیره! شمام همینطورید عایا؟؟؟!!!!