چرا این نَه را نمیفهمند سردار؟؟؟
چرا نمیفهمند که سردار، نه میسازد... نه میبازد؟!
چرا نمیفهمند سردار؟
چرا نمیفهمند که نه باید سر به سر سردار گذاشت
و نه سرش را برداشت؟!
وآنگاه که سرت را برداشتند، سرّش دودمانشان را فنا داد!
و آنها باز هم نفهمیدند!
نفهمیدند
که سرِّ تو
چگونه سر به سرِ خودسرانِ سرسپرده گذاشت!
خیرهسرانی که هنوز هم باور ندارند
که رشت از خونِ غیرتِ توست!
گویی همچنان منتظرِ یک "نَه"ی دیگرند... سردار
انسانها بازیگر خوبی نیستند.
نمیتوانند آدم بودن را نقش بازی کنند!
با گذر زمان،
زود خودشان را لو میدهند
و گاهی از زمان هم پیشی میگیرند!!!
خیلی زود هم فریب میخورند.
.
تجربه دارم که میگویم.
مدتی است خودم را بینشان جا کردهام! خوب میشناسمشان!
و آنها هنوز هم مرا نشناختهاند!!!
.
بین خودمان بماند :|
دلم پر است از لیلیِ نابابت
که چوبِ حراج به قصههای عاشقانه زده است!
این چه وضعی هست که درست کردهای. تمامش کن،
تا فرهاد پشیمان نشده...!
لااقل تا مجنونِ این لیلی فراوان نشده
تمامش کن این جاهلانه را...
تمامش کن... تمام
:::
نتیجهی مذاکرات فرهاد و خسرو، جز مرگ شیرین نبود. اما آغازِ قصهای نو شد، مرگِ فرهاد...
یاسریعالرضا
یکماه نمیشود که از زیارتت برگشتهام
اما، به اندازهی یک عمر خلف وعده کردهام...
.
یارضا، توبهام را به بارگاه تو میکشم
میدانم... خوب چشیدهام... سالهاست که این را حس کردهام
شما سریعالرضایی و درگاه شما، درگاهِ ناامیدی نیست...
نگاهتو ازم نگیر :)
.
- این دختره رو میبینی؟
- کدوم؟ اونی که از درخت داره بالا میره؟ یا اونی که قلاب گرفته و نیشش بازه؟
- اِ ! خوب نگاه کن دیگه. اونی که اون گوشه داره میخنده
- آهان. خب؟
- مرضیس. دختر خوبیه. هفته پیش باهاش بهم زدم!
.
.
ای که از کنج نگاهت به دلم برات میکنی
دستم بگیر و از همه عالَم جدایم کن...
الان که از خونه میری بیرون، کلی آدم میبینی که دارن روزه خواری
میکنن...
یکی یه بطری آبمعدنی دستشه... یکی یه لقمه دهنشه!
یکی داره سیگار میکشه... یا کمی اونطرفتر یه دختر و پسری...!
.
هرچه دیگران گفتند باورم نشد
امروز دوباره رفتم خودم را در آیینه دیدم،
مات شده بودم،
واقعا این خودم هستم؟؟؟
.