در یک روزِ سرد پاییزی
که آسمان دلش گرفته بود
و تاریکی پشتِ پلکانم، از قلبم میگفت
کتابِ تاخچهی کهنه را
با دستکشِ گرمِ ابری آشنا کردم
.
در یک روزِ سرد پاییزی
که آسمان دلش گرفته بود
و تاریکی پشتِ پلکانم، از قلبم میگفت
کتابِ تاخچهی کهنه را
با دستکشِ گرمِ ابری آشنا کردم
.
من پریدم از خواب
خوش نشستم لبِ حوض
دل پریشان، بیتاب
من درونِ مهتاب
میچکیدم در آب
.
این روزها،
روانشناسی رشد - با موضوع نوزاد، کنفراسی داشتم...
باعث شد، از بعضی چیزهایی که قبلاها خوشم میآمد، دیگر خوشم نیاید
مثلا ...
نه، ولش!
.
و آنگاه که نوازشی کم دارم
و تو
به این بهانه نوازشم میکنی بانو...
و گاهی
به بهانهای دیگر
که دلیلش مبهمست
سردرگمم میکنی بانو
که این پاداشِ کدامین کارِ منست...
که هوایم را اینگونه...
...
آسمان سفرهی عقد میشود
و از بالهایی که از ابرها خبر دارد
فاطمه عطر جبرئیل میزند،
جبرئیل خوشش میآید
خدا را شاهد میگیرد
و خطبه میخواند
فرشتهها هلهله میکنند...
و خبرش در شهر میپیچد
مدینه بوی بهشت میگیرد
ومردم از فاطمه میگویند
دیگر علی، امیرِ مومنان شدهاست...
...
باید هم، تمامِ اهلِ مدینه دعوت میشدند. خب ازدواجِ کوثر بود.
مراسم که تمام شد، مردم یکییکی بعداز تبریک رفتند. محمد(ص) که رفت،
دیگر علی ماند و فاطمه
علی ماند و فاطمه
علی ماند و فاطمه...
و درو دیوارهایی که از خاطرات سرخ شدند...
ای دستان، آرامتر، این داستان را ورق بزن
من از همین جایش خوشم میآید
که قافیهها صف میکشند
تا عاشقانه مروارید کنند
وقتی میبینند
که تنهایی و خندههای اجباری آغاز
رقص و هلهله و چوب خیزران مُجاز
بازگشت دوبارهی این راهِ دراز
گذشتن از زندگی پر سوز و گداز
از عمر پراز آرایه و ایهام و مَجاز
از اشعار عاشقانه و دکلمه نواز
با انسانهای کفر و فریب در دجله انداز
هی کبوتر بیکبوتر باز بیباز
و برای دلخوشی
زندگی عاشقانه نیاز
اما
نیرنگ و دوز وکلک پیشنیاز
و امان
امان از این حرفهای صد من یک غاز
و چیست، رازِ این دلتنگیهای نفسگیر؟
ای غیرتم، برای این مسئله یک راهِ حل بساز...
پا در خیابانها که میگذارم،
باید برای لحظهای هم که شده شهدا را فراموش کنم
نه، نمیشود این آرامش را از یاد برد...
به گذرگاه شهید اعلم الهدی که میرسم
دوست دارم به خواب بروم
به خوابی عمیق
تا از سیلیهای پسران و دختران در امان بمانم
اما بیخوابی به سرم میزند
میخواهم چیزی بگویم
دهانم قفل میشود
یکنفر باید دهانم را امر به معروف کند
چشمانم را نهی از منکر
تا اینقدر نهراسند...
به خانه که میآیم دهان را آب میکشم
چشمها را میشویم
باید استراحت کنم
جای سرخِ سیلیها امانم را میبرد...
به رخت خواب میروم،
رویم را از مادر میپوشانم
مادر میترسد، نگران میشود...
میخواهم بخوابم، بعضی از چیزهارا باید خواب دید...
بازهم خوابم نمیبرد
هی اضطراب، هی اضطراب، هی اضطراب...
باز هم بر سرِ جایم شناور شدهام!
چشمانم را میبندم
شروع میکنم به شمردنِ دختران و پسران
صورتم باز سرخ میشود
بر سرِ یخچال میروم، قرصی میخورم
اینبار،
حتی قرصهای صورتیِ فروغ* هم به کارم نمیآید...
.......
* فروغ فرخزاد
تورا راه میدهم
به حیات خلوتِ دلم
همهجایش جورست
نفسم آرام میآید و میرود،
کار به کارِ هیچ کس ندارد
فقط میماند تنگیاش
که حل میشود
عشقم را اجاره دادهام
پولش را که گرفتم،
سهمِ قلب و کلیه و کبد را میخرم
حیات خلوتِ دلم را بزرگتر میکنم
تا خیالت تخت شود
مثلِ همان روزهایی که دیگر نخواهم بود...
وقتی عشقها جورِ دیگری میشود
وقتی غمیگنیها، تاوانِ این عشقها میشود
دلم از این عاشقانهها بهم میریزد
و خسته میشود
هم ازشعرهای عاشقانه
هم از شعرهای غمگین،
دلم یک سبکِ جدید میخواهد...
بسم رب الرضا(ع)
این که میگویند آدم با هربار زیارتت مجنونتر میشود راستست
ممنونم که باز هم
این مجنونِ دلباخته را
این نادانِ خود باخته را
این اسیر و آواره را
جا و پناه میدهی...
راستی،
مطمئن باش که منِ عقدهای جورِ دیگری میآیم
و چیزهایِ زیادی میخواهم
به خواهرت و غربیت قسم، بازهم آقایی کن
امسال روی کَرمت حسابِ ویژهای باز کردهام...
...
ای که همه شب تاسحر، بامن مدارا میکنی این قلبِ بیدینِ مرا، امشب مداوا میکنی؟
اصلا که من خیلی بدم، باشد ولی رسمش نکن این آهوی دستبسته را اینگونه دعوا میکنی؟
این دل شده لامذهبی، خونین شده چشمِ تَرَم این چشمِ گریانِ مرا داری تماشا میکنی؟
آواره و خسته شدم، از همه جا رانده شدم پیکرِ خستهی ِ مرا کنجِ حرم جا میکنی؟
میانِ عاشقانِ تو زائر وحاضر نیستم میانِ این مردم مرا چگونه پیدا میکنی؟
آن گنبدِ زردِ طلا، دل را هوایی میکند حالا که دل بردی چرا، امروز وفردا میکنی؟
پروانهی شمعِ شما، ... آقا، گرهی قافیهها را شما وا میکنی؟
پیراهنی آوردهام، ای یوسفم دستی بکش یعقوبِ چشمانِ مرا، تنها تو بینا میکنی
الراضی وبالقدر و قضا، سلطان علی موسیالرضا آخر تمامِ عاشقنت را زلیخا میکنی...
دکـ لـ مـ هـ
......
پ.ن: به زیارتش میروم. انشاالله نائبالزیارهی همهی عاشقانش...