راز در پشتِ پرده پنهان، با بدان میگردیم...
سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۰ ق.ظ
ای دستان، آرامتر، این داستان را ورق بزن
من از همین جایش خوشم میآید
که قافیهها صف میکشند
تا عاشقانه مروارید کنند
وقتی میبینند
که تنهایی و خندههای اجباری آغاز
رقص و هلهله و چوب خیزران مُجاز
بازگشت دوبارهی این راهِ دراز
گذشتن از زندگی پر سوز و گداز
از عمر پراز آرایه و ایهام و مَجاز
از اشعار عاشقانه و دکلمه نواز
با انسانهای کفر و فریب در دجله انداز
هی کبوتر بیکبوتر باز بیباز
و برای دلخوشی
زندگی عاشقانه نیاز
اما
نیرنگ و دوز وکلک پیشنیاز
و امان
امان از این حرفهای صد من یک غاز
و چیست، رازِ این دلتنگیهای نفسگیر؟
ای غیرتم، برای این مسئله یک راهِ حل بساز...
درسته قافیه داره ولی درشم بیشتره که پسر!