الان که از خونه میری بیرون، کلی آدم میبینی که دارن روزه خواری
میکنن...
یکی یه بطری آبمعدنی دستشه... یکی یه لقمه دهنشه!
یکی داره سیگار میکشه... یا کمی اونطرفتر یه دختر و پسری...!
.
الان که از خونه میری بیرون، کلی آدم میبینی که دارن روزه خواری
میکنن...
یکی یه بطری آبمعدنی دستشه... یکی یه لقمه دهنشه!
یکی داره سیگار میکشه... یا کمی اونطرفتر یه دختر و پسری...!
.
هرچه دیگران گفتند باورم نشد
امروز دوباره رفتم خودم را در آیینه دیدم،
مات شده بودم،
واقعا این خودم هستم؟؟؟
.
میخواهم نمایشی از جامِ تو باشم
تا جهانی را به کام جانِ جانان بکشانی...
.
تو، باید بلند پروازی کنی
باید
اصلا خودم را ضمینِ تو میکنم...
.
تو به کاههای درونم بخند
بخند
تو که هیچ از من نمیدانی
به خیالت من،
مترسکِ شالیزارِ روستا
فقط میترسانم و دیگر هیچ...
.
.
زندگیِ من
مثلِ اوجِ خاطراههاییست
که در خاطرِ هیچ کسیِ دیگری نمیگنجد
جز
منِ دیگرِ من...
.
نمیدانم اسمش چیست! یک دلنوشته است.
یک درد نوشته، یک مقاله یا یک پستِ عادی.
اما هرچه که هست، خاص ترین مخاطبش،
خودم هستم. خودِ خودم.
.
نامِ تو را که بر دهان جاری میکنم،
لبهایم مغرور میشوند
گونههایم، گل میاندازند
و به آسمان کمانه میکشند...
یک رنگین کمان به تک رنگیِ تو...
.
.
به چه میخندی تو؟
سنگِ خود را، من به سینه نزنم!
پس زِ چه دلگیرم؟!
نه من آن بالایم
.
یک بدی بزرگی که بعضیها دارند، این است که دائما
میخواهند برتری خود را به دیگران ثابت کنند و آن را به
رخ دیگران بکشانند، وبدتر از آن به زور به دیگری بفهمانند
که تو در این مورد از من پایینتری و ...
.
- پسرم کجا داری میری؟
-بیرون
- بیرون کجا؟ مگه مهمون نداریم...
- بابا مهمون که همیشه هست...
- یه امشبو بمون
.