- داری میای خونه دو سه کیلو سیبزمینی بگیر واسه شام.
خریدهای مادرم را من انجام میدهم. با این تیپ و ساپورتِ تنگ،
اصلا دوست ندارم از ترهِ بارِ محله سیبزمینی بگیرم. از نگاههای
صاحب مغازه بدم میآید. سن پدرم را دارد.
.
- داری میای خونه دو سه کیلو سیبزمینی بگیر واسه شام.
خریدهای مادرم را من انجام میدهم. با این تیپ و ساپورتِ تنگ،
اصلا دوست ندارم از ترهِ بارِ محله سیبزمینی بگیرم. از نگاههای
صاحب مغازه بدم میآید. سن پدرم را دارد.
.
یکی از دوستان اهل سنت میگفت، ماها معتقدیم نباید کسی
را نفرین کنیم، به عقیدهی ما مرگ بر آمریکا درست نیست.
پیامبر هم هیچ وقت کسی را از جانب خودش نفرین نمیکرد...
...
ای حسین(ع)،
تو عاشق بودی
عاشقِ عاشق
و روزِ عشق بازی تو با معشوقت
ثبت شده است
در تقویمِ دل
عاشورا...
.
من وفا را، گریهها را، خندهها را، دوست دارم
من تبِ کوچِ پرنده در هوا را دوست دارم
.
لحظههای شادمانه، گریههای کودکانه
لیلی و مجنون و شیرین، قصهها را دوست دارم
.
فصل پاییزِ بهاری، شهر باران، یادگاری
آسمانش، ابرهایش، این هوا را دوست دارم
.
ااز کودکی دکترها گفتند؛ خیلی دوام بیاورد، تا 25 یا 26 سالگی.
همین جمله کافی بود، که نگاهش را عوض کند
خوب نگاه کند،
خوبِ خوب
تا بتواند جورِ آیندهای را بکشد، که میداند چیست...
.
این روزها،
روانشناسی رشد - با موضوع نوزاد، کنفراسی داشتم...
باعث شد، از بعضی چیزهایی که قبلاها خوشم میآمد، دیگر خوشم نیاید
مثلا ...
نه، ولش!
.
و آنگاه که نوازشی کم دارم
و تو
به این بهانه نوازشم میکنی بانو...
و گاهی
به بهانهای دیگر
که دلیلش مبهمست
سردرگمم میکنی بانو
که این پاداشِ کدامین کارِ منست...
که هوایم را اینگونه...
...
آسمان سفرهی عقد میشود
و از بالهایی که از ابرها خبر دارد
فاطمه عطر جبرئیل میزند،
جبرئیل خوشش میآید
خدا را شاهد میگیرد
و خطبه میخواند
فرشتهها هلهله میکنند...
و خبرش در شهر میپیچد
مدینه بوی بهشت میگیرد
ومردم از فاطمه میگویند
دیگر علی، امیرِ مومنان شدهاست...
...
باید هم، تمامِ اهلِ مدینه دعوت میشدند. خب ازدواجِ کوثر بود.
مراسم که تمام شد، مردم یکییکی بعداز تبریک رفتند. محمد(ص) که رفت،
دیگر علی ماند و فاطمه
علی ماند و فاطمه
علی ماند و فاطمه...
و درو دیوارهایی که از خاطرات سرخ شدند...
و خواهد آمد، آن روزی که وزیر جابجا میشود
و تمامِ کاسه و کوزههایت را بهم میریزد...
پینوشت: تصویر تزئینیست