ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

- داری میای خونه دو سه کیلو سیب‎زمینی بگیر واسه شام.

خریدهای مادرم را من انجام می‎دهم. با این تیپ و ساپورتِ تنگ،

اصلا دوست ندارم از ترهِ بارِ محله‎ سیب‎زمینی بگیرم. از نگاه‎های

صاحب مغازه بدم می‎آید. سن پدرم را دارد.

.

۲۱ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۱:۲۵
دکـ لـ مـ هـ

 یکی از دوستان اهل سنت می‎گفت، ماها معتقدیم نباید کسی  

را نفرین کنیم، به عقیده‎ی ما مرگ بر آمریکا درست نیست.

 پیامبر هم هیچ وقت کسی را از جانب خودش نفرین نمی‎کرد...

 ...

۱۰ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۲ ، ۲۳:۱۰
دکـ لـ مـ هـ

ای حسین(ع)،

تو عاشق بودی

عاشقِ عاشق

و روزِ عشق بازی تو با معشوقت

ثبت شده است

در تقویمِ دل

عاشورا...

.

۴ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۱۱:۰۱
دکـ لـ مـ هـ

من وفا را، گریه‎ها را، خنده‎ها را، دوست دارم

 من تبِ کوچِ پرنده در هوا را دوست دارم

.

 لحظه‎های شادمانه، گریه‎های کودکانه

 لیلی و مجنون و شیرین، قصه‎ها را دوست دارم

.

فصل پاییزِ بهاری، شهر باران، یادگاری

 آسمانش، ابرهایش، این هوا را دوست دارم

.

۱۲ دیدگاه موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۱۳:۳۳
دکـ لـ مـ هـ

کاروان کربلا

ای ساربان، آهسته رو

این روزها، حسابی خشک می‎گذرد...

کاروان کربلا
کاروان کربلا
۳ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۱۶:۰۰
دکـ لـ مـ هـ

ااز کودکی دکترها گفتند؛ خیلی دوام بیاورد، تا 25 یا 26 سالگی.

 همین جمله کافی‎ بود، که نگاهش را عوض کند

 خوب نگاه کند،

 خوبِ خوب

 تا بتواند جورِ آینده‎ای را بکشد، که می‎داند چیست...

.

۲ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۱۱:۰۷
دکـ لـ مـ هـ

 این روزها،  

 روانشناسی رشد - با موضوع نوزاد، کنفراسی داشتم...

  باعث شد، از بعضی چیزهایی که قبلاها خوشم می‎آمد، دیگر خوشم نیاید

 مثلا ...

  نه، ولش!

.

۴ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۵۲
دکـ لـ مـ هـ

خانم یعنی این...

و آن‎گاه که  نوازشی کم دارم

و تو

به این بهانه نوازشم می‎کنی بانو...

و گاهی

به بهانه‎ای دیگر

که دلیلش مبهم‎ست

سردرگمم می‎کنی بانو

که این پاداشِ کدامین کارِ من‎ست...

که هوایم را اینگونه...

...

+شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران، بانو

۶ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۱:۱۵
دکـ لـ مـ هـ

گاهی آنقدر پشتِ سرم غیبت می‎کنند

که خودم به خودم شک می‎کنم...

۶ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۰:۰۹
دکـ لـ مـ هـ

 آسمان سفره‎ی عقد می‎شود

 و از بال‎هایی که از ابرها خبر دارد

 فاطمه عطر جبرئیل می‎زند،

 جبرئیل خوشش می‎آید

 خدا را شاهد می‎گیرد

 و خطبه می‎خواند

 فرشته‎ها هلهله می‎کنند...

 و خبرش در شهر می‎پیچد

 مدینه بوی بهشت می‎گیرد

 ومردم از فاطمه می‎گویند

 دیگر علی، امیرِ مومنان شده‎است...

...

 باید هم، تمامِ اهلِ مدینه دعوت می‎شدند. خب ازدواجِ کوثر بود.

 مراسم که تمام شد، مردم یکی‎یکی بعداز تبریک رفتند. محمد(ص) که رفت،

 دیگر علی ماند و فاطمه

 علی ماند و فاطمه

 علی ماند و فاطمه...

 و درو دیوارهایی که از خاطرات سرخ شدند...

۷ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۲۲:۳۶
دکـ لـ مـ هـ

حق السکوت

و خواهد آمد، آن روزی که وزیر جابجا می‎شود

و تمامِ کاسه و کوزه‎هایت را بهم می‎ریزد...

پی‎نوشت: تصویر تزئینی‎ست

۱ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۱۳:۲۶
دکـ لـ مـ هـ

 ما غایبیم، او منتظر آمدن ماست . . .

 ای شهر

 چشم ببند از این آینده

 که تورا به سمتِ خویش می‎کشاند

 و چشم بگذار

 که می‎خواهم بروم

 دور شوم از این مدینه‎ی فاسده

 شاید درگذشته‎ات

 آن شهرِ رویایی را

 که اکنون اینچنین گشته...یافتم

 احتمالا اشتباهی رخ داده‎است

 که این شده‎ای

 به همه ثابت خواهم کرد، اشتباه از اول‎ست...

۱۱ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۱:۳۵
دکـ لـ مـ هـ