گاهی تورا ازیک طریق، عاشق تقاضا میکنم
گاهی صدا، گاهی دعا، گاهی تمنا میکنم...
دوستان همه رفتند و من راهی ندارم، در دلم
خود را میانِ عاشقان، زائر مهیا میکنم!
.
گاهی تورا ازیک طریق، عاشق تقاضا میکنم
گاهی صدا، گاهی دعا، گاهی تمنا میکنم...
دوستان همه رفتند و من راهی ندارم، در دلم
خود را میانِ عاشقان، زائر مهیا میکنم!
.
در یک روزِ سرد پاییزی
که آسمان دلش گرفته بود
و تاریکی پشتِ پلکانم، از قلبم میگفت
کتابِ تاخچهی کهنه را
با دستکشِ گرمِ ابری آشنا کردم
.
من پریدم از خواب
خوش نشستم لبِ حوض
دل پریشان، بیتاب
من درونِ مهتاب
میچکیدم در آب
.