ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رشت» ثبت شده است

نگهبانی

چگونه از نگهبانی لذت ببریم؟؟؟

- اگر زمان پست شما از ساعت  1 تا 3 صبح  باشد، من توصیه می‎کنم کلش را بخوابید...اصلا عجیب می‎چسبد...

من که در عمرم هیچ خوابی به این اندازه برمن نچسبید!

- اگر از ساعت 4 تا 6 صبح پاس دارید، باید هرکاری انجام دهید جز نگهبانی...

مثلا همزمان با نگهبانی چای بنوشید! بخوابید، دعای فرج و عهد و زیارت عاشورا و بعدش نمازِصبح بخوانید...

واگر زیرِ نورِ ماه بر روی کوه‎های لوشان باشد که چه بهتر...

البته این را به شما توصیه نمی‎کنم! چون امکان دارد

وقتی آخر زیارتِ عاشورا به سجده می‎روید،یک چیزی بیاید دستتان را نیش بزند و برود!

یا وقتی موقع نگهبانی‎ مشغولِ انجامِ کارهای شخصیتان هستید،

از گردان‎های دیگر بیایند و به گردانِ شما پاتک بزنند، آنوقت همه‎اش ضدّحال می‎شود...!

- اگر موقع نگاهبانیتان با کسی برخورد کردید که اسم شب را نمی‎دانست...

باید هرچه عقده از فرمانده و جانشینش و مربیان و پاسبخش ،دارید سرِ او خالی کنید! این قانونِ بقاست!!!

- اگر بالای مقرّ فرماندهی نگهبان باشید، آن هم سرِ ظهر زیرِ آتشِ سوزان

باید چفیه‎تان را خیس کنید وبیندازید سرتان وکلاه آهنی رویش، بعد اسلحه را ستون کرده و یک چرتی بزنید

و البته اگر مانند من شانس بیاورید

که در همان حین جانشینِ فرمانده از راه برسد ولی دلش نیاید شما را بیدار کند...!

البته اصلا می‎توانی مانندِ حامد خودتان را به مریضی بزنید وپاس ندهید!

- این‎ها تجربیاتِ من درطولِ آموزش در پستِ نگهبانی بود که لازم دانستم اینجا نشرش کنم... گویند زکاتِ علم نشرِ آن است!

و البته از آقای پاسبخش نخواهم گذشت که هرجا نیرو کم می‎آورد ازمن و هم‎چادری‎هایم مایه می‎گذاشت...!

واین شد که ازآن پس، نامِ پاسبخش را گذاشتیم بازپخش...!

۹ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۵۹
دکـ لـ مـ هـ

چه صفایی داشت

پا در کفش شهدا کردن

قدم به قدم شهید حس کردن

چیزِ دیگری بود این اندک زندگی

که فقط

لحظه‎ای

اندکی

جنگ را درک کردن...

چه حالی داشت

شهید بوسیدن

شهید خوردن

شهید دیدن

شهید گفتن

شهید رفتن

شهید ماندن

شهید خوابیدن...

با کمی پررویی

پا در کفش شهدا کردن

جایتان خالی بود...

۶ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۱۰
دکـ لـ مـ هـ

رشت

از در که پایم را بیرون می‎گذارم، شروع می‎شود.

دیگر،مسیرِ هر روزه‎ام هم برایم تازگی دارد،

راننده‎ها هم این را خوب می‎دانند.هر روز کرایه را به یک نرخ می‎برند.

پیاده که می‎روم،به پاهایم خوب نگاه می‎کنم،کفش‎هایم عوض شده‎ است، با خیابان‎ها هم‎خوانی دارد. دیگر خودش مرا می‎برد به مقصد، از خیابان‎هایی که انگار ندیده بودم...

با افراد که صحبت می‎کنم، انگار قبلا یک‎جایی آنها را دیده‎ام، اما هرچقدر فکر می‎کنم نمی‎دانم چیستند! شغالند؟ مرغند؟ کلاغند؟ یا گرگ؟

زبانشان را نمی‎فهمم اما دهانم جورِ مرا می‎کشد...

به لباس‎هایشان که نگاه‎می‎کنم، دلم به لرزه می‎افتد، اما چشمانم همراهی ‎می‎کند، آری،این لباس‎ها به این خیابان‎ها و سنگ‎فرش‎ها می‎آید...

خسته شده‎ام.

هرچه خیابان‎ها سنگ‎فرش‎تر می‎شود،لباس‎ها هم تنگ‎تر...کرایه‎ها بیشتر...

کرایه که بالا رود، به من این فرصت را می‎دهد که پیاده بروم!

به پاهایم می‎گویم،خوب نگاه کن،فردا چیزِ دیگریست...

از یاد رفته...

پ.ن: در میانِ چپ و راست شهر باران، دلم عجیب برای آن شهرِ خودم گرفته‎است. من آن شهرِ قدیمی را دوست دارم . . .

.

۱۵ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۱۷
دکـ لـ مـ هـ

شهرِ مانکنی

این روزها

ویترین‎ِ لباس فروشی‎های شهر

جورِ دیگری حبّ دنیا می‎آوردِ...

۶ دیدگاه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۵۰
دکـ لـ مـ هـ
اُفت دارد برای شیعه

غیبتِ طولانیِ تو

این همه تنهاییِ تو...


پ.ن: حجمِ تنهاییِ تو،بیشتر از بودنِ ماست...

۸ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۲ ، ۱۲:۴۲
دکـ لـ مـ هـ


از صدا وسیما متنفّرم.شماها در ناآگاهی مردم نقشِ اساسی دارید.
جشن پیروزی روحانی را عجیب سانسور می‎کنید.

رضاخان با آن همه جان کندن نتوانست کشفِ حجاب کند
اما در جشن‎های پیروزیِ روحانی...
دختران عجب کشفِ حجابی کردند...


......................................................................
پ.ن: دوست داشتم تصویری مِن‎بابِ نمونه‎ی کشف حجاب درجشنِ پیروزیِ روحانی بیاورم، اما ترجیح می‎دهم این وب به‎عنوانِ وبلاگِ سیاسی فیلتر شود نه وبلاگِ مبتذل...!

مرتبط: دشمن را از دور باید دید.اینجا کلیک کنید.
۱۷ دیدگاه موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۶
دکـ لـ مـ هـ


نگاه کنید ببینید با معیارهاى جمهورى اسلامى، در میان نامزدهاى انتخاباتى چه کسى کفایت و نشاط و توانایی لازم را دارد و می‌تواند وارد این میدان شود و با چالش‌هاى گوناگون دست و پنجه نرم کند و تحت تأثیر دشمن نیست و دشمن از آمدن او خوشحال نمی‌شود.

امام خامنه‎ای ۵/ ۳/ ۸۴

.....................................................................................................................

پ.ن: شاکلید حضرتِ آقاست واین مارا کافی‎ست...
۴ دیدگاه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۳۶
دکـ لـ مـ هـ

 

این بگو وبخندهای پسران ودختران

 این ادعای آزادی‎خواهِ بعضی کاندیدا

 این جوانک‎های بدحجابِ شهر انتخابات

 این شعارهای تکراری

 این واین واین...

 مرا یادِ انتخاباتِ سالِ ۸۸ می‎اندازد...

مگر این‎ها نمی‎دانند که تاریخ تکرار می‎شود؟

مهدیه با جلیلی و مهدیه با روحانی چه زیر وبمی داشت.

خُب، آمدنی که با چارتر شروع شود،معلوم است به کجا ختم می‎شود!

مهدیه جای خوبی بود.پاک بود.مقدس بود.کاش همچنان خوب بماند.

.........................................

پ.ن: +ادامه بیان...

۱۰ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۳
دکـ لـ مـ هـ