اصلاحِ مصلحت
اصلاحات از یک میزِ عسلی شروع شد
سالها پیش دریکی از سرزمینهای دور یک آقای بسیار سنّتی بود که با همسر مدرنش زندگی میکرد.
همسر مدرنِ آقای سنتّی که از اساس با امور کلاسیک مخالف بود،درست سهساعت بعد از ازدواج فکر کرد که دچارِ بحران هویت شده وفهمید دراین تضاد سنت ومدرنیسم موجود درخانهی آقای سنّتی احتمالا دچار یک شیزوفرنیایِ حسابی خواهدشد.به تابلوی کوبلن ومبلهای استیل ومیزهای کندهکاری شده و آباژور منگولهدار و لاله و شمعدانی خانه،نگاه میکرد وحرص میخورد.باخودش میگفت:بعد از یک عمر «مارکز» و «پاز» و «روبلس» خواندن شدیم شمسالملوک.
سرانجام در یک صبح درخشانِ پاییزی،ساعتِ هشتِ صبح که آقای سنتی سنگکِ داغ وچایِ قندپهلو را خورده بود،ولی هنوز سرِکار نرفته بود،خانمِ مدرن نه گذاشت ونه ورداشت وگفت:
-«آقا! من دیگه تحملِ این میزِ عسلیِ چوبی رو ندارم،لکهّ چایی میمونه روش.»
آقای سنتی بهش برخورد،کلی استدلال کرد که هویت فرهنگی خیلی مهم است،اما خانمِ مدرن به قضایای کاربردی مربوطه به لکه چایی فکر میکرد.سرانجام عصرِ سهشنبه ودر یک غروبِ غمانگیز ساعتِ شش بعدازظهر آقای سنتی یک میزِ عسلی شیشهای آورد وگذاشت توی اتاق پذیرایی،بعد خانم که دیده بود آباژورِ منگولهدار به میزِ شیشهای نمیآید گفت که آباژور را عوض کنند وبعد دیدند که آباژور مدرنِ طرح «وازرلی» به مبلِ کلاسیک مدلِ لوییِ چهاردهم نمیخورد،دادند مبل را سمسار برد وبه جاش مبل مدرن به طرح ورنگبندی «موندریان» آوردند وبعد دیدند مبلِ جدید باقالی کاشان نمیخورد،قالیهارا فروختند و به جاش کف خانه را پارکت کردند و بعد دیدند که کف پارکت با پردهی مخمل کرم و قهوه ای مدلِ لویی پانزدهم نمی آید. پردهی بافت گونی به جاش آوردند و مقادیری لووردراپه سفید آویزان کردند پشت پنجرهها و سه ماه نشده بود که خانهی آقای سنتی سابق تبدیل شد به یک خانهی کاملا مدرن. آقای سنتی هم که در راستای اصلاحات جدید کلی تغییرات کرده بود یواش یواش کت و شلوارهای سورمهای را گذاشت کنار و شلوار و ژاکت تنش کرد و به جای سیگار بهمن و تیر و آزادی پیپ و توتون، کاپیتان بلاک کشید.صبح جمعه سه ماه بعد آقای سنتی که کاملا مدرن شده بود و چه بسا نزدیک بود پست مدرن هم بشود به همسرش که براش چای آورده بود گفت:
-«من دیگه چایی نمیخورم کیک میخورم با کاپوچینو.»تا زن رفت کاپوچینو درست کند مرد به فکر آخرین اصلاحاتِ خانه افتاد، تنها چیزی که به این خانه نمیخورد خانمِ خانه بود.سه ماه بعد آقای پست مدرن خانم مدرن را هم عوض کرد.
طنز پردازِ فراری/سید ابراهیمِ نبوی