آزمونِ پرواز
86/09/12 - ساعت پنج عصر
- الو... سلام عزیزم...چطوری؟ زنگ زدم بگم تصمیمو گرفتم...
آن شب تلفنی گفت که دورِ تمام دوستپسرانش را خط کشیده... علیالحساب میخواهد چند ماهی، خودش را برای کنکور آماده کند...
خوشحال شدم. این نظر را خودم به او داده بودم. گفتم لااقل به بهانهی کنکور هم که شده، چندماهی از اینجور میادین دور باشد.
شاید سرش به سنگ خورد و فهمید اینها برایش آب و نان نمیشود. فکرش را نمیکردم به فردا نکشیده، قبول کند.
خودش قبلا گفتهبود دخترِ کاملا خودمختاری هست و هیچوقت به کسی وابسته نمیشود.
...
87/06/21 - ساعت پنج عصر
- الو... سلام عزیزم... چطوری؟ مژده بده، بلخره چندین ماه دورِ دوستانو خط کشیدن و درس خووندن و رفتن به این کلاس و اون کلاس و جیره بندی برنامههای تلویزیون و... جواب داد
تهران... سراسری... دندونپزشکی قبول شدم.
...
87/06/25 - ساعت پنج عصر
- اومدم برای خداحافظی. ثبتنام فردا صبح شروع میشه. باید برم برای ثبتنام و پیگیری خوابگاه و اینجور چیزا. دستت درد نکنه... تو هم تو این مدت خیلی برام زحمت کشیدی... برام مثل خواهر بودی... ببخشید دیگه، یکم دیرم شده، وقت نکردم شیرینی بگیرم، انشاالله اومدم حسابی از خجالتت در میام.
نگذاشت تا فرودگاه همراهیش کنم. تا سرِ خیابان با او بودم. برای اولین ماشینی که آمد دست تکان دادم.
به راننده گفتم:
- این دوستمونو دربست تا فرودگاه میرسونید؟ ساعت هشت پرواز داره. باید به موقع برسه
- مطمئن باشید به موقع میپره
راست میگفت. راننده امیر بود. دوست پسر سابقش. حرفش حرف بود. این را نسرین گفته بود. حتی قرار بود به خواستگاریِ نسرین هم برود. نسرین مخالفت کرد.
نسرین درحالی که میگفت خداکند پرواز بدون تأخیر بپرد، خیلی سریع خداحافظی کرد و با عجله سوار ماشین شد و رفت.
نگاهِ آخرش از پشتِ شیشه و آن لبخندِ همیشگیاش حسابی دلم را لرزاند. مطمئن بودم دلم حسابی برایش تنگ میشود.
...
93/08/25 - ساعت پنج عصر
مادرش پس از چندسال، دیگر نگاهش به در نیست. مدرک فارغالتحصیلی نسرین را قاب میکند و به دیوار اتاقش میزند...
دیگر او هم مطمئن شده، نسرین همان روزی که پرواز داشت، پرید... بدونِ تأخیر...
هم داستان ، هم روند پیش رفتنش و هم چند تا چیز دیگه ...
ولی یه پیشنهاد : اگه چهار چوب و موضوع داستانهات یه خورده متنوع تر باشه خیلی بهتر میشه ...
خصوصا واسه کسایی که پای ثابت وبت هستن ...
اگه صحبتام گنگ بود و متوجه منظورم نشدی بگو که یه جوردیگه توضیح بدم ...