ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

آزمونِ پرواز

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ب.ظ

86/09/12 - ساعت پنج عصر

- الو... سلام عزیزم...چطوری؟ زنگ زدم بگم تصمیمو گرفتم...

آن شب تلفنی گفت که دورِ تمام دوست‎پسرانش را خط کشیده... علی‎الحساب می‎خواهد چند ماهی، خودش را برای کنکور آماده کند...

خوشحال شدم. این نظر را خودم به او داده بودم. گفتم لااقل به بهانه‎ی کنکور هم که شده، چندماهی از اینجور میادین دور باشد.

شاید سرش به سنگ خورد و فهمید اینها برایش آب و نان نمی‎شود. فکرش را نمی‎کردم به فردا نکشیده، قبول کند.

خودش قبلا گفته‎بود دخترِ کاملا خودمختاری هست و هیچوقت به کسی وابسته نمی‎شود.

...

87/06/21 - ساعت پنج عصر

- الو... سلام عزیزم... چطوری؟ مژده بده، بلخره چندین ماه دورِ دوستانو خط کشیدن و درس خووندن و رفتن به این کلاس و اون کلاس و جیره بندی برنامه‎های تلویزیون و... جواب داد

تهران... سراسری... دندون‎پزشکی قبول شدم.

...

87/06/25 - ساعت پنج عصر

- اومدم برای خداحافظی. ثبتنام فردا صبح شروع می‎شه. باید برم برای ثبتنام و پیگیری خوابگاه و اینجور چیزا. دستت درد نکنه... تو هم تو این مدت خیلی برام زحمت کشیدی... برام مثل خواهر بودی... ببخشید دیگه، یکم دیرم شده، وقت نکردم شیرینی بگیرم، انشاالله اومدم حسابی از خجالتت در میام.

نگذاشت تا فرودگاه همراهیش کنم. تا سرِ خیابان با او بودم. برای اولین ماشینی که آمد دست تکان دادم.

به راننده گفتم:

- این دوستمونو دربست تا فرودگاه می‎رسونید؟ ساعت هشت پرواز داره. باید به موقع برسه

- مطمئن باشید به موقع می‎پره

راست می‎گفت. راننده امیر بود. دوست پسر سابقش. حرفش حرف بود. این را نسرین گفته بود. حتی قرار بود به خواستگاریِ نسرین هم برود. نسرین مخالفت کرد.

نسرین درحالی که می‎گفت خداکند پرواز بدون تأخیر بپرد، خیلی سریع خداحافظی کرد و با عجله سوار ماشین شد و رفت.

نگاهِ آخرش از پشتِ شیشه و آن لبخندِ همیشگی‎اش حسابی دلم را لرزاند. مطمئن بودم دلم حسابی برایش تنگ می‎شود.

...

93/08/25 - ساعت پنج عصر

مادرش پس از چندسال، دیگر نگاهش به در نیست. مدرک فارغ‎التحصیلی نسرین را قاب می‎کند و به دیوار اتاقش می‎زند...

دیگر او هم مطمئن شده، نسرین همان روزی که پرواز داشت، پرید... بدونِ تأخیر...

دیدگاه  (۸)

۲۷ آبان ۹۲ ، ۰۰:۳۶ چشم چشم دو ابرو
قشنگ بود ...
هم داستان ، هم روند پیش رفتنش و هم چند تا چیز دیگه ...

ولی یه پیشنهاد : اگه چهار چوب و موضوع داستانهات یه خورده متنوع تر باشه خیلی بهتر میشه ...

خصوصا واسه کسایی که پای ثابت وبت هستن ...

اگه صحبتام گنگ بود و متوجه منظورم نشدی بگو که یه جوردیگه توضیح بدم ...
پاسخ:
منظورتو گرفتم
اما فعلا دارم داستانکامو حولِ یه سبکو محور می‎چرخونم
ممنونم از توضیحات و نقد قشنگ چشم چشم
به نظرم وارده
پاسخ:
از چشم چشم بعید نبود...
اصلا شاید زین پس برای تنوع، داستانکامو به یه زبان دیگه نوشتم...!
۲۷ آبان ۹۲ ، ۰۹:۴۲ وبلاگستان 8دی
عرض سلام و ادب خدمت شما وبلاگ نویس گیلانی.
متشکریم از بروزرسانی شما.
............................
وبلاگستان ۸دی در نظر دارد هر ماه گلچینی از بهترین مطالب وبلاگ نویسان گیلانی را در قالب ” گلدون وبلاگی ” در معرض دید مخاطبان خود قرار دهد.
http://8deyblog.ir/39172/
............................
* مصاحبه با سیاوش آقاجانی مدیر وبلاگ سلمان علی (ع)
http://8deyblog.ir/39230/
* جنش وبلاگی مبارزه با تحریف عاشورا
http://8deyblog.ir/39116/
............................
* عشق آن است که خود بگوید…
http://8deyblog.ir/39345/
* عاشورا و امام حسین علیه السلام در کلام امام خمینی (ره)
http://8deyblog.ir/39332/
* دیوانگی حسین از حرف تا عمل
http://8deyblog.ir/39321/
* گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت!
http://8deyblog.ir/39312/
* عاشورا کجای تاریخ است؟ کربلا کجاست؟
http://8deyblog.ir/39228/
* شور حسینی، شعور حسینی
http://8deyblog.ir/39211/

موفق و سربلند باشید.
پاسخ:
سلام و خسته نباشید...
۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۱:۴۰ مدیریت سایت گروه علمی فرهنگی آیات (آیات بینات)

با سلام
گروه علمی فرهنگی آیات (آیات بینات) مفتخر است فعالیت خود را پس از مدتی وقفه از سر بگیرد.
منتظر همکاری ها، انتقادات و نظرات سازنده شما هستیم.

با تشکر
مدیریت سایت
Info@ayat-bayenat.ir  & www.ayat-bayenat.ir

پاسخ:
سلام
۲۸ آبان ۹۲ ، ۱۶:۳۵ آشــیــــــان
سلام. کربلا آخر خط است، پیاده نشوی، برمیگردی...
بروز هستم، خوشحال میشم سر بزنید.

یا زینب
پاسخ:
سلام

سلام

انشالله

ولی ته داستان دوگانگی داشت

پاسخ:
سلام
قبول دارم، نمیدونم چرا اینکارو کردم!
مخاطب بدون تأمل به اصل نمیرسه
سلام
خیلی جالب بود...

پاسخ:
سلام
ممنونم

خیلی جالب بود... موفق باشید.

پاسخ:
ممنون

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی