خدایا ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی تا خودم را به خودت ثابت کنم با این که از اولش هم میدانستی همین دکلمه ناسپاسی را سرایش می کند. می دانی درکش برایم سنگین است که چگونه من و تو، ما می شویم؟!! که این بهترینِ برکت است. و تو همچنان که همچنان منتظر بازگشت من به سوی ما! و من بی خیالِ بی خیال...! انگار نه انگار از کجا آمده ام آمدنم بهرِ چه بود... ____________ ____________ وبلاگ مینویسم قربة إلی الله... ان شاءالله ____________ ____________
خدا را جست وجو کردم، در کنایس یهود، و در جانب دیوار غربی. در کلیساهای نصرانی، بر روی صلیب، در پی او می گشتم. به پرستشگاههای هندیان سرکشیدم. به مسجد رفتم، به کعبه در معبد او را جست وجو کردم. و در مراسم و قربانی ها. در نماز و یوگا، خدا را طلبیدم. تا این که ندای خدا را شنیدم که به من میگفت: ای بنده من! کجا را جست وجو می کنی؟ من کنار تو هستم. اگر تو جوینده حقیقی باشی، مرا می بینی مرا در لحظهای از زمان دیدار خواهی کرد...