آب و رویاء 2
نمیدانم،
عدهای که هنوز یک نیمهی کامل هم نیستند،
چرا به دنبالِ نیمهی دیگرِ خود میگردند؟!
..................................................
تنگِ من کوچکست؟
آری
اما،
این دنیای من است...
.................................................
نیمهی خالی را دیدن عادیست،
نمیدانم،
چرا عدهای فقط نیمهی پرِ لیوان را میبینند؟!
..................................................
دل به دریا زدن خوبست،
نمیدانم،
چرا عدهای از دریا دل میزنند؟!
.................................................
پازل بدونِ یک قطعه،
باز هم کامل نیست.
خودت را به رخم نکش،
آن یک قطعه،بدجور بیداد میکند...
..................................................
میگویی امّل هستم،
باشد
اما،
کمی عقبتر بیا
خیلی چیزها را اینجا جا گذاشتهای!
..................................................
یکبار که به دنیا آمدی کافیست،
اینبار از دنیا بیرون بیا.
ماهی درونِ یک تنگِ کوچک
زنده میماند
اما،
زندگی نمیکند...
..................................................
اگر میخواهی همه چیز را
تجربه کتی،
کافیست
دنیای خودت را خراب کنی...
...............................................
یک عده
اول به زور وارد زندگیات میشوند،
بعد به زور واردِ دلت.
و بعد
فقط درخاطرات میتوانی پیدایشان کنی...
..................................................
روزِ تولدم
بالای بیست پیامک برایم میآید
ولی،
حتی یک نفر به ملاقاتم نه!
میخواهم در خویش متولد شوم،
شاید
خدا به ملاقاتم آمد...
..................................................
پ.ن: جملاتم همدیگر را نقض نمیکنند. بعضی را عارفانه بخوان،بعضی را عاشقانه وبعضی را اصلا نخوان.
پ.ن: عارفانههایم زیادند ومجالِ نشر نیست.البته شاید نشر بهانه باشد.
خیلی چیزها را اینجا جا گذاشتهای!
::
بسی کیف کردیم از خواندن نوشته هایتان!
::
هرکدومشون می شد یه پست جداگانه باشه. موفق باشید.