آیینه
يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۵۶ ب.ظ
عید را در آینه میبینم
اما اینبار میچشم با طعم حسرت
با آیهی دلتنگی
حسرتِ روزهای خوب
حسرت روزهای شاد
که عجولانه گذشت
گونه ام سیرابست
میشمارم
بچگیهایم را
گم کردهام آنها را
من بهیادم
یاد قلّکها وسنگ
یاد شور وشوق وحسرتهای کم
یاد بازیهای گرم
یاد قهرها
یاد مهمان
یاد آجیلها ودندان
خواستنیها داشتنی
گاهی شادی،گاهی غمگین
جامهی نو
گاهی مشکین گاهی رنگین
لب به خنده چشم بهدست
عیدیِ خوب عیدیِ کم
گاهی بانثر گاهی شعر
با دلی خوش
که عید آمد وعید آمد
اما حالا حسرت
عید امسال در آیینه باید دید
عید آمد وعید آمد
اینبار چهزود آمد
این آیینه با عید دیدنیست
کاش خاطرهها شستنی
کاش خواستنیها داشتنی
گور در آیینه میبینم
از آنچه میبینم به من نزدیکتر است
ای آیینه
من درونِ تو
چه چیزها که نمیبینم...