ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

قاصدک

يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۴۰ ب.ظ

قاصدکم، چه بی‎صدا گریه می‎کنی!

حال که گریه را چوب می‎کنند می‌زنند بر تن درختان

حال که بغض‎های سر به فلک کشیده را باران می‎کنند برتن خیابان

حال که شراره‎های کینه را زهرچشم می‎کنند برای شیطان

حال که درخت‎ها ساخته‎اند از کاغذهای خائن

حال که درون کفش‎‏هامان،چیزی نیست جز ریگ بیابان

حال که سکوت می‎شمارند هر بی‎صدا را

تو خیره شده‎ای به سفیدیِ کاغذ؟!

به دنبال آبی برای سراب؟!

اینجا یک چشم به آسمان است ویک خشم زیر دندان

با اینکه می‎دانی به باد دادنت چقدر برایمان زیباست

اما پیغام ها می‎رسانی همچنان

‎دل‎ها دل می‎دهی

می‎دانم دلت خون است

از سر این است که خیره‎ای به سفیدی

شاید برای صلح

اما همه قهراند!

حال که از جام آب، سراب می‎نوشیم،

تو سکوتت را فریاد کن قاصدکم

قاصدکم،

چه بی‎صدا گریه می‎کنی!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۰۱
دکـ لـ مـ هـ

ادبیات

شعر نو

شیدایی

دیدگاه  (۰)

بدون نظر

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی