ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاطمه» ثبت شده است

لباس مشکی‎‌رو که تنم دید پرسید:

- خدا بد نده،چرا مشکی پوشیدی؟

- گفتم:عزای مادر

- گفت:چی؟مادرت؟

- گفتم:خدانکنه،منظورم حضرت زهراست...

و یادِ جمله‎ی توی زیارت‎عاشورا افتادم؛<بأبی أنتَ واُمی...>

۵ دیدگاه موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۳۲
دکـ لـ مـ هـ