ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیرامونِ حجاب» ثبت شده است

 گنجشک شیدایی

  این روزها باید حسابی بخوانی

  سوزِ صدایت تکانم می‎دهد

  مگر نمی‎بینی من هم رنگی شده‎ام؟

  مگر نمی‎بینی چون قناری اسیر شده‎ام‎؟

  کلک و پرِ گنجشک با باران خوش‎ست

  بخوان باران

  فقط بخوان

  صدایت سوز دارد...تکانم می‎دهد...

۹ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۰۰
دکـ لـ مـ هـ

رشت

از در که پایم را بیرون می‎گذارم، شروع می‎شود.

دیگر،مسیرِ هر روزه‎ام هم برایم تازگی دارد،

راننده‎ها هم این را خوب می‎دانند.هر روز کرایه را به یک نرخ می‎برند.

پیاده که می‎روم،به پاهایم خوب نگاه می‎کنم،کفش‎هایم عوض شده‎ است، با خیابان‎ها هم‎خوانی دارد. دیگر خودش مرا می‎برد به مقصد، از خیابان‎هایی که انگار ندیده بودم...

با افراد که صحبت می‎کنم، انگار قبلا یک‎جایی آنها را دیده‎ام، اما هرچقدر فکر می‎کنم نمی‎دانم چیستند! شغالند؟ مرغند؟ کلاغند؟ یا گرگ؟

زبانشان را نمی‎فهمم اما دهانم جورِ مرا می‎کشد...

به لباس‎هایشان که نگاه‎می‎کنم، دلم به لرزه می‎افتد، اما چشمانم همراهی ‎می‎کند، آری،این لباس‎ها به این خیابان‎ها و سنگ‎فرش‎ها می‎آید...

خسته شده‎ام.

هرچه خیابان‎ها سنگ‎فرش‎تر می‎شود،لباس‎ها هم تنگ‎تر...کرایه‎ها بیشتر...

کرایه که بالا رود، به من این فرصت را می‎دهد که پیاده بروم!

به پاهایم می‎گویم،خوب نگاه کن،فردا چیزِ دیگریست...

از یاد رفته...

پ.ن: در میانِ چپ و راست شهر باران، دلم عجیب برای آن شهرِ خودم گرفته‎است. من آن شهرِ قدیمی را دوست دارم . . .

.

۱۵ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۱۷
دکـ لـ مـ هـ

شهرِ مانکنی

این روزها

ویترین‎ِ لباس فروشی‎های شهر

جورِ دیگری حبّ دنیا می‎آوردِ...

۶ دیدگاه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۵۰
دکـ لـ مـ هـ


 



 کادر فنی + سرمربی+ مربی + کمک مربی + بازیکنان + آنالیزور + لیدر + ... +مهماندارانِ ویژه در هواپیمای ویژه.

 بعد که حرف می‎زنی،می‎گن چرا تند میری! من دیگه حرفی ندارم.


...........................................................................................................

پ.ن: حواشیِ ورزشیِ ایران، از خودِ ورزش هم بیشتره، هم جذاب تر...


۸ دیدگاه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۶:۳۵
دکـ لـ مـ هـ


از صدا وسیما متنفّرم.شماها در ناآگاهی مردم نقشِ اساسی دارید.
جشن پیروزی روحانی را عجیب سانسور می‎کنید.

رضاخان با آن همه جان کندن نتوانست کشفِ حجاب کند
اما در جشن‎های پیروزیِ روحانی...
دختران عجب کشفِ حجابی کردند...


......................................................................
پ.ن: دوست داشتم تصویری مِن‎بابِ نمونه‎ی کشف حجاب درجشنِ پیروزیِ روحانی بیاورم، اما ترجیح می‎دهم این وب به‎عنوانِ وبلاگِ سیاسی فیلتر شود نه وبلاگِ مبتذل...!

مرتبط: دشمن را از دور باید دید.اینجا کلیک کنید.
۱۷ دیدگاه موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۶
دکـ لـ مـ هـ

 

این بگو وبخندهای پسران ودختران

 این ادعای آزادی‎خواهِ بعضی کاندیدا

 این جوانک‎های بدحجابِ شهر انتخابات

 این شعارهای تکراری

 این واین واین...

 مرا یادِ انتخاباتِ سالِ ۸۸ می‎اندازد...

مگر این‎ها نمی‎دانند که تاریخ تکرار می‎شود؟

مهدیه با جلیلی و مهدیه با روحانی چه زیر وبمی داشت.

خُب، آمدنی که با چارتر شروع شود،معلوم است به کجا ختم می‎شود!

مهدیه جای خوبی بود.پاک بود.مقدس بود.کاش همچنان خوب بماند.

.........................................

پ.ن: +ادامه بیان...

۱۰ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۳
دکـ لـ مـ هـ

                                    

سؤال:

کوکب ۱۲متر پارچه‎ی حریری دارد.او با این مقدار پارچه،چند عدد

روسریِ یک متری می‎تواند بدوزد؟

جواب:

کوکب ۶۰ عدد روسریِ ۲۰ سانتی می‎دوزد!

................................................

حل کردنِ مسئله‎ی فرهنگِ ایران با روشِ اقتصادی،حکایتِ همین مسئله است.

۲ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۰۹
دکـ لـ مـ هـ

    می‎روم تا انتقام سیلیِ زهرا بگیرم

وقتی بانامحرم سربه زیر صحبت می‎کنم،می‎گویند؛آدم ندیده

وقتی تحویل سال به مزارشهدا می‎روم،می‎گویند؛تافته‎ی جدا بافته

وقتی برای دوری ازگناه ازجماعت دور می‎شوم،می‎گویند؛خودسر

واینبار لباس مشکی برای بافاطمه بودن تن می‎کنم،می‎گویند؛اُمل

آری،من تافته‎ای جدا بافته‎ام

اصلا بافته شدنی که به‎دست فاطمه باشد...

ومن این را دوست دارم.

می‎خواهم ازاین جماعت بروم،

پشت سرم آب نریزید،میلِ بازگشت ندارم

آب نریزید،لااقل به حرمتِ اینکه فاطمه بامن است

باشد که انتقام سیلیِ زهرا بگیرم...

 

پ.ن:فاطمه،فاطمه،فاطمه،فاطمه،فاطمه،فاطمه،فاطمه ...

۰ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۵۸
دکـ لـ مـ هـ


چند روز پیش اومدم توی پیوندهای وبلاگم،اسم نویسنده‎ی هرکدوم از وبلاگارو نوشتم،
با خودم گفتم که اینطوری جالب تره.
بعد یه عزیزی لطف کردند گفتن توکه این کارو کردی وقتی یه پسر ببینه نویسنده‎ی یه وبلاگی
دختره، ناخودآگاه روش کلیک می‎کنه!!!!!
ینی من کف کردم با این حرفش!!!!
اولش گفتم اصلا اینطوری نیست،ربطی نداره که،اما بعدش یکم فکر کردم دیدم راست می‎گه!*
مغز پسر از پیچیدگیه خاصی برخورداره!
اومدم اسمارو برداشتم، بعد اومده می‎گه تو وبلاگت بنویس من اینو بهت گفتم!
ینی، من... دوستم... وبلاگ... فی سبیل الله!
کلا یه همچین موجوداتی هستند پسرا!!!!!!!!!!!!

*پ.ن:خوبان از این قضیه مستثنی هستند.
۵ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۴۳
دکـ لـ مـ هـ