ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

مجنونِ کوچه‌های غمم... دستِ من بگیر

سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ

یه معجزه...یه احساس

گذر زمان... اینجا... توی این شهر...مشهد... واقعا عجیبه! لحظه‌هایی که به سرعت می‎گذره. لحظه‌هایی که از ثانیه به ثانیش، میشه استفاده‌هایی کرد که به خواب هم نمیشد دید! لحظه‌هایی که خیلیا آرزوشونه اینجا سپریش کنن. کنار امام رضا...

و این همون چیزیه که من دارم، و هرچقدر هم که ازش استفاده میکنم بازم حسرت میخورم که چرا بهتر استفاده نکردم...! از این ثانیه‌هایی که انگار سنگین‎تر از دقایقِ منن!

 .

همیشه قبلِ رفتن درخواستامو ذهنی فهرست میکنم که رسیدم حرم، از آقا بخوام. اما…

اما همین که چشمم به گنبد طلا میفته،  یه طوری میشم؛

شاید میفهمم،

میفهمم که خواسته‌هام چقدر کوچیکه!

شاید میفهمم این خواسته‌هام اون چیزی نیست که بخوام اینجا دنبالشون بگردم...!

حرم که میرم گیج میشم! متحیر میشم! نمیدونم چی بگم، چی بخوام! :(   فقط دوست دارم نگاه کنم!

همش نگاه کنم. به گنبد طلا، به گلدسته ها، به ایوون طلا، به زائرا...

 

خیلیا از خاطراتشون توی مشهد و حرم و امام رضا گفتن. ازون خاطره‌هایی که برای خیلیا عجیبه... خاطره‌هایی که بیشتر از یه داستان نمیشه باورشون کرد!!!

اما انگار میخوام که این خاطرات باورم شه. میخوام این زیارتم ازون زیارتا باشه.

میخوام دنبالش بگردم! شاید دنبالِ یه اتفاق یا چه میدونم... یه معجزه یا هرچیزی دیگه ای که باعث شه منم باورم شه.

یا شایدم نه! این چیزی که میخوام، پیدا کردنی نیست، باور کردنیه! باید با قلب حسش کنم... باورش کنم!

باور... تغییر... احساس...

باید توی این زیارت بگردم. بگردم دنبال یه کلید واژه... یه چی مثل تغییر  :|    یه تغییر که منو بیرون بیاره از این گنگ بودن؛ از این شایدها...

خیلی سخته که کمبودِ یه چیزیو حس کنی ولی ندونی اون چیز، چیه! و هی انتظار بکشی و هی انتظار... انتظار بکشی و منتظر باشی... منتظر چیزی که نمیدونی چیه...!

آره... من منتظرم. منتظر یه چیزی که بتونه منو به خودم بیاره... یه چیزی توی این زیارت...

چیزی شبیه یه معجزه... یه احساس...

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

* نوشته شده در مرداد 1393  - نشریه سما

* زائری بارانی‎ام،آقا، به دادم می‎رسی؟/بی پناهم،خسته‎ام،تنها،به دادم می‎رسی؟

گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی‎ام  /ضامن چشمان آهوها! به دادم می‎رسی؟

* دریافت نماهنگ. زیباست    + 

* شاعرِ نماهنگ  

* من با این‌ها خاطره دارم:  +   + ! از آرشیو وبلاگ قبلیمم ماشالاه بلاگفا همه رو بالا کشیده!

* بعدِ اینکه سفرِ مردادمام لغو شد، تمام امیدم به شهریور بود! شهریور فرصت جبران برا ما مردودیاس! خداروشکر که امام رضا(ع) امیدمونو ناامید نکرد.

+ ان‌شاءالله اگه سالم رسیدم و توفیق دیدن گنبد و گلدسته نصیبم شد... دعاگو خواهم بود...دعاگوی عزیزان بودن هم توفیق می‌خواد مسلما...

+ التماس دعای شهادت/یاعلی مدد