ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

یک آدم حسابی

سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۲۵ ق.ظ

- داری میای خونه دو سه کیلو سیب‎زمینی بگیر واسه شام.

خریدهای مادرم را من انجام می‎دهم.

با این تیپ و ساپورتِ خوشگلم، اصلا دوست ندارم از ترهِ بارِ محله‎ سیب‎زمینی بگیرم. از نگاه‎های صاحب مغازه بدم می‎آید.

سن پدرم را دارد.

خیابان‎هارا بالا و پایین می‎کنم. دو ساعتی می‎شد از خانه بیرون آمده بودم و خیلی وقت نداشتم.

تنهایی هم داشت مغزم را می‎سایید. ساناز دوستم تازه ازدواج کرده و همسرش اجازه نمی‎دهد بادوستانش به گردش برود.

ماشین‎هایی می‎آمدند بوق وچراغی می‎انداختند تا سوارم کنند، اما هیچکدام بابِ میلم نبود. تازه خطم را عوض کرده‎ بودم و دوست نداشتم این یکی شماره هم دستِ هرکسی بچرخد. می‎خواهم اولین شماره‎ای را که می‎دهم به یک آدم حسابی باشد.

یک ساعتِ دیگر هم گذشت و خبری نشد...

کم کم داشت دیرم می‎شد. به فکر برگشت به خانه شدم تا مادر نگران نشود. کمی که رفتم ماشینی خوش مدل و خارجکی کنارم ایستاد. مثلِ بقیه بوق نزد. خیلی مؤدبانه پیاده شد و با لهجه‎ی تهرانی‎اش گفت:

- جایی می‎ری برسونمت...

انگار علف را به بزی داده باشند! پسرک در دلم نشست... اما دیرم شده بود. این دل آن دل می‎کردم بروم یا نه. اگر دیر شود، مادر...

کمی جلوتر دختری محجبه درمسیرِ راه بود که به طرفم می‎آمد. شاید چون ساناز بامن نبود، با دیدن آن دختر خجالت کشیدم. دیرشدنم هم بهانه شدو درخواست پسر را رد کردم. سوار ماشینش شد و رفت. دختر با دیدن صحنه باخنده به سمتم آمد و گفت:

- دمت گرم، خوب ضایش کردی. حتما از روی ظاهرت فکر کرد تو هم مثلِ ازین دختر خیابونیایی!

خندیدم و گفتم:

- آره، آدم ندیده‎ بود.

هردومان خندیدیم و تاجایی که مسیرمان می‎خورد باهم همسفر شدیم. دختر پاکی بود. سرش به تنش می‎ارزید. حرف‎های جالبی می‎زد. یک همچین رفیقی لازم داشتم.

به انتهای راه که رسیدیم گفتم:

تاحالا دوستی نداشتم که آدم حسابی باشه...

شاید کلمه‎ی آدم حسابی از دهانم پرید.

فاطمه خندیدو گفت:

- من هم، هم. راستی شمارتو می‎دی؟

دیدگاه  (۲۱)

۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۱:۵۵ وبلاگستان 8دی
با سلام و عرض ادب.
مطلب شما در وبلاگستان 8دی – مرجع وبلاگ نویسان استان گیلان منتشر شد.
لینک مطلب:
http://8deyblog.ir/39142/
از بروزرسانی شما متشکریم.
.....................................
با لینک کردن و قرار دادن بنر تبلیغاتی وبلاگستان 8دی در وبلاگ خود ما را یاری نمایید.
در صورت تمایل پس از بروزرسانی ما را مطلع سازید.
پاسخ:
سلام وممنون از شما
۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۱:۵۵ وبلاگستان 8دی
عرض سلام و ادب خدمت شما وبلاگ نویس گیلانی.
متشکریم از بروزرسانی شما.
............................
وبلاگستان ۸دی در نظر دارد هر ماه گلچینی از بهترین مطالب وبلاگ نویسان گیلانی را در قالب ” گلدون وبلاگی ” در معرض دید مخاطبان خود قرار دهد.
http://8deyblog.ir/39035/
............................
* جنش وبلاگی مبارزه با تحریف عاشورا
http://8deyblog.ir/39116/
............................
تصویر و پوستر روز:
* گوشه نمای محرم
http://8deyblog.ir/39064/
* پوستر/ یا حسین (علیه السلام) 
http://8deyblog.ir/38981/
............................
* دلایل و اهداف قیام امام حسین (ع)
http://8deyblog.ir/39132/
* اگر آمریکا هم برای ما مرگ بخواهد…
http://8deyblog.ir/39125/
* آن ها که برای «الله» به پا خاسته اند…
http://8deyblog.ir/39092/
* ما آمریکا را زیر پا می گذاریم
http://8deyblog.ir/39052/
* انسان عجول، خداوند صبور
http://8deyblog.ir/39106/
* مهمترین موانع تغییر نرخ رشد جمعیت
http://8deyblog.ir/39044/

موفق و سربلند باشید.
سلام
خیلی قشنگ بود احسنت. سوژه قشنگ و بیان روان.
یکی دوتا جاش انتخاب کلمه ها و فعل ها به دقت بیشتر نیازه داره.
پاسخ:
ممنون، کلا من همیشه تو انتخاب افعال آلبالو می‎زنم
البته چندتا جاش به درخواست دوستان اصلاح شد
۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۲:۴۷ چشم چشم دو ابرو
یک همچین رفیقی لازم دارم ...

ایشاالله همه بش برسن ...

قشنگ بود ...


پاسخ:
انشالله...
و ممنون از دقت نظرتون
۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۳:۳۶ ساره پورحسابی
چه میکنند این خانمای محجبه عزیز!!!

پاسخ:
گاهی یک جمله، یک کلمه، یک نگاه، کارِ خودش را می‎کند...
۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۶:۰۴ وبلاگستان املش بلاگ
سلام خسته نباشید
در وبلاگستان املش بلاگ لینک شدید
خدا قوت
التماس دعا
پاسخ:
سلام، خیلی ممنون
یاعلی
۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۸:۵۱ ای نام تو بهترین سر آغاز
من تاثیر دوست توی سرنوشت ادمارو خیلی قبول دارم و از هر دونوعشو تجربه کردم
پاسخ:
من هم،هم...
۱۶ آبان ۹۲ ، ۱۰:۰۴ سید جواد میرحسینی
به نظرت با اون شخصیت پردازی که برای اون دختر انجام دادی دختره با یک نگاه از اون محجبه خجالت می کشه؟قلم خوبه .پیشنهاد م خوندن یک کتاب درمرد آموزش داستان نویسی که توش شخصیت پردازی،اکسیون و.... رو توضیح می ده .ابراهیم یونسی خوبه اما یکم گرونه ولی ارزش داره
پاسخ:
شما مثل اینکه علاقه داری زود واسه آدما قضاوت کنی...! خوب مثل اینکه داستانو نخوندی...
درست بخوان
سلام ممنون ازمطالب خوبتون اگه مایلید ما رو هم لینک کنید.
پاسخ:
سلام و ممنون...
با سلام  خاطره و البته تجربه خوبی است برای همه دخترا که مواظب باشند بعنوان یه دستمال کاغذی یه بار مصرف تو دست برخی آدمای  شیاد  بی ناموس نیفتند .

پاسخ:
سلام
۱۷ آبان ۹۲ ، ۱۰:۰۱ سید جواد میرحسینی
یک بار دیگه به خاطرت خوندم و کماکان همون نظر
پاسخ:
زمینه بازگشتو توی شخصیتش بکار بردم
و نیاز به یک مکمل داشت برای خجالت کشیدن...  ازونجایی که اولین بارش بود تنهایی میرفت، زمینه خجالت کشیدن توی هرموقعیتی براش فراهم شد...
وشایدهم نظرتم درست باشه
آقا بامنم دوزززز میشی؟
منم همچین نیازی دارم
پاسخ:
شمارتو بده
0935 خو...
۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۱:۵۲ وبلاگستان 8دی
عرض سلام و ادب خدمت شما وبلاگ نویس گیلانی.
وبلاگستان ۸دی در نظر دارد هر ماه گلچینی از بهترین مطالب وبلاگ نویسان گیلانی را در قالب ” گلدون وبلاگی ” در معرض دید مخاطبان خود قرار دهد.
به اطلاع شما می رسانیم که مطلب شما:

■ یک آدم حسابی

در شماره پنجم گلدون وبلاگی استان گیلان منتشر شد:
http://8deyblog.ir/39172/

پیروز و سربلند باشید.

سلام

جالب بود

مهم ترین چیز اینه که خدا آدم رو ول نکنه

خدایا یک چشم بهم زدن ما را به خودمان وامگذار

پاسخ:
سلام
سلام ایام سوگواری امام دوم بر شما تسلیت باد.
این قالب ات خیلی قشنگه این قسمت گوشه قب وب نوشته شیعیان با محرم در انتظار دیگرند ..ان شائالله انتظار به ظهور بپیونده و منجی حق بیاد و حق امام حسین را ادا کند.
پاسخ:
سلام
انشالله...
مطلب قشنگ بود ..متشکر.
تا باشه از این مدل تبادل شماره !
من هم، هم. راستی شمارتو می‎دی؟
این "هم" دومی  قضیش چیه ؟ !

پاسخ:
حاج‎آقا قرائتی گهگاهی اینگونه صحبت می‎کنه...
"هم" دومی به معنای همچنین. من هم، همچنین
سلام
جالب بود...
گاهی گمان نمیکنی و میشود همینه دیگه...-این واس جناب حسینی بود-
اون "هم، هم "هم جالب بود-چی گفتم -
راستی دکلمه منم آدم حسابی هستما[خنده]
خداحفظت کنه برادر
علی یارت
خدانگهدارت
پاسخ:
سلام،
خب دیگه، سادات بهتر میتونن همدیگرو راضی کنن...
آره، کلا من از  هم،هم زیاد استفاده میکنم...مثلِ اینکه شما هم،هم!
آدم حسابی بودن شما واسه ما ثابت شده... اصلا معلما همشون آدم حسابین کلا !!!!!
ممنونم آبجی
یاعلی...
۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۸:۵۱ سیدمهدی نقیبی راد
تخیلی و جالب یا شایدم واقعیت و درد...

از دل و جان پسندیدیم!

ولی قبول دارین هرظاهرِ نامناسبی هم ذاتا بد نیست!

خیلیا از رو سادگی در جهت باد عوش میشن...

یاد یکی از هم کلاسیام افتادم... یه روز نگران از حرفای پشت سر و ظاهر نامناسب!

یه روز بودن با ادمهای نامناسب و فراموشیِ تمام حرفاش!!!

ماندگارباشید و قلمتان جاری...

پاسخ:
بله
قبول دارم... همه یکجور نیستن
...
سلامت باشید
سلام


آدم حسابی!!!!
قشنگ بود و جالب .

خدا قوت
پاسخ:
سلام. ممنون از حضورتون

علی مدد

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی