ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان(عج)» ثبت شده است


کلاش را خیلی دوست دارم...

مخصوصا آن موقع که دارم فشنگ‎هارا دانه به دانه جاساز می‎کنم

یا زمانی که مسلحش می‎کنم،

اصلا حسی به من دست می‎دهد که چطور نوشتنش را نمی‎دانم...


چند وقت پیش که داشتم با ماسکِ M80 تیراندازی می‎کردم

این فیلترش نمی‎گذاشت مگسک را ببینم(آنهایی که با کلاش دوست هستند،شاهدند)

حامد که شروع به تیراندازی کرد،گوش‎هایم حسابی سوت کشید،

دوباره آن حسِ موجی شدن به من دست داد!

همان حسی که می‎برد به ناکجا

باز مرا به حرم حضرتِ زینب(س)  برد...

برای همین می‎گویم کلاش را خیلی دوست دارم.همش مرا به سوریه می‎برد...

جای سیبل، پیشانیِ عبدالله الترکی* را مجسم کردم

نمی‎دیدم کجا تیراندازی می‎کنم،ولی از اعماقِ وجودم تیر می‎زدم

خیلی حال می‎داد.

تیراندازی‎ام که تمام شد،

مربی گفت؛

خیلی وقت بود کسی 200 نزده بود...


.................................

پ.ن: بی‎تعارف اینجا کلیک کن

*: سردسته‎ی وهابیان(لعن)

۱۱ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۲:۰۵
دکـ لـ مـ هـ

نبضِ بندگی‎ام را که می‎گیرم،

بگیر نگیر دارد!

گاهی تند
گاهی کُند...
تند که می‎شود، با خودم می‎گویم؛
کاش همیشه رمضان بود...

کاش...

۱۱ دیدگاه موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۴:۲۴
دکـ لـ مـ هـ

از طلایه‎های آمدنِ خورشید
از سایه سارِ نوازشِ ابرهای دور
از ترانه
که چشمانم را تار می‎کند
از زمانه
که زمان را دست‎خوشِ معکوس داده‎است
از جوانه
که سازِ مخالفِ روییدن می‎زند
گرفتم
که چه کسی دستانم را گرفته‎است
و پروازم می‎دهد
می‎برد
تا آن اوج
که فرشتگان
فوج فوج
به آن حسرت می‎خورند...
عجیب رفته‎ام
از جمکرانِ تو،تابیکرانِ عشق...
۱۳ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۶:۰۴
دکـ لـ مـ هـ


هرچه دیگران گفتند باورم نشد

امروز دوباره رفتم خودم را در آیینه دیدم،

مات شده بودم،

واقعا این خودم هستم؟؟؟

منی که یک عمر سرِ سفره‎ی غریبه‎ها بزرگ شده‎ام

باید از غریبه‎ها باشم.

اما...خدایا...

هنوز هم باورم نمی‎شود

که برایم دعوت‎نامه آمده باشد...

باید خودم را آماده کنم.


.............................................................................................

 اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ

۱۰ دیدگاه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۲ ، ۱۳:۰۶
دکـ لـ مـ هـ


اسیر بیابان شدن بدجور کلافه‎ات می‎‌کند.
مگر بیابان با آب معنا دارد؟!
فرقِ من و تو را فهمیدم
تو در بیابان، آب را سراب می‎دانی
من،رویاء
۳ دیدگاه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۲ ، ۲۱:۰۸
دکـ لـ مـ هـ
اُفت دارد برای شیعه

غیبتِ طولانیِ تو

این همه تنهاییِ تو...


پ.ن: حجمِ تنهاییِ تو،بیشتر از بودنِ ماست...

۸ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۲ ، ۱۲:۴۲
دکـ لـ مـ هـ


از صدا وسیما متنفّرم.شماها در ناآگاهی مردم نقشِ اساسی دارید.
جشن پیروزی روحانی را عجیب سانسور می‎کنید.

رضاخان با آن همه جان کندن نتوانست کشفِ حجاب کند
اما در جشن‎های پیروزیِ روحانی...
دختران عجب کشفِ حجابی کردند...


......................................................................
پ.ن: دوست داشتم تصویری مِن‎بابِ نمونه‎ی کشف حجاب درجشنِ پیروزیِ روحانی بیاورم، اما ترجیح می‎دهم این وب به‎عنوانِ وبلاگِ سیاسی فیلتر شود نه وبلاگِ مبتذل...!

مرتبط: دشمن را از دور باید دید.اینجا کلیک کنید.
۱۷ دیدگاه موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۶
دکـ لـ مـ هـ

ایرانی همیشه حماسه ساز بوده وخواهد بود.

یک بندِ انگشتِ من،خوب هیکلشان را تحقیر کرد.

تاشما باشید که مردم ایران را مردمِ عادی فرض نکنید.


اخیرا شورای امنیت ملی آمریکا اعلام کرده است که این انتخابات را در ایران قبول ندارد؛ به دَرَک که قبول ندارید. اگر ملت ایران می‌خواست آنطور که شما می‌خواهید عمل کند که کلاهش پس معرکه بود. ملت به مصلحت خود عمل خواهد کرد و ان‌شاءالله خداوند به امروز ملت برکت دهد تا آنچه مطابق شأن ملت ایران است پیش بیاید.امام خامنه‎ای ۹۲/۳/۲۴
۲ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۲۳
دکـ لـ مـ هـ

بهانه‎ی تقویمی

فریاد می‎‌زنم،عید می‎شود اما روز نو نمی‎شود

این روز وآن روز نکن

این روزها از اول بی‎وفا بودند وحتی تا ازل...

نه!نمی‎توان این روز را نوکرد،حتی هفت سال قالب ببندند!

ازنو می‎نویسم؛

نمی‎شود این روز را نو کرد،

ابر همان ابر،باد همان باد،سنگ وباران نیز همان است،روز همان روز

چه امشب،چه فردا،چه امروز چه دیروز،چه حالا،چه هیچوقت!

واین نیز بگذرد...

واین ماییم که تنها به این بهانه درحالِ دوباره شدنیم

اما دوباره شدن به بهانه‎ی روزِنوهای حسابی!

واین چه دوباره شدن است؟!

وتنها به این بهانه،هرباره کوچک می‎شویم

دوباره شدن خوب است،ولی باکه؟با چه بهانه؟

به دیروزی که گذشت؟به امروزی که می‎گذرد؟یابه فردایی‎که نیست؟

می‎بینی چه شتابان بی‎وفایند؟

نمی‎توان خود را به این بهانه نوکرد،

به بهانه‎ای که تقویمی است

که روز از نو وروزی از نو واین به چه معناست؟!

از نو دوباره شدن را دوست دارم،

روزی که با خویشتن آشتی شود.

چه شود آن روز؟

آیا بوی بهار به مشامت نمی‎رسد؟ آری،اما بهار پاییزی!

که اگر نیاید یار امسال، باز باخود گلاویزی!

چه بسیارند که گمان می‎کنند نوروز می‎شود اما...

روزِ نویی که گور درآیینه می‎بیند!

بگویید به این مردم،به این چرخش،به این نوروزِ تقویمی

با که دوباره می‎شوید؟به کجا چنین شتابان؟

که این نیز بگذرد...


پ.ن:آرزو دارم روزهایی که پیشِ رو دارم ـ آغازِ روزهایی باشد که آرزو دارم

۰ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۲۱:۵۷
دکـ لـ مـ هـ