ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

من زنده‎ام...

دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۰ ب.ظ

.

کتاب‎هایم از آن دست چیزهایی‎ست که اصلا دوست ندارم به کسی قرضشان دهم! نه اینکه خسیس باشم... به این دلیل که سابقه‎ی درخشانی در قرض دادن کتاب ندارم! رفتنش با خودم هست، برگشتش با خدا!!!

من و کتاب‌هایم باهم مانندِ یک خانواده‎ایم. زندگی‎ای پر ازخوشبختی با کلی لحظه‎های عاشقانه.

ساعت‎ها به هم زُل میزنیم و از باهم بودن لذت می‌بریم. ما آنقدر به هم نزدیکیم که بدونِ اینکه حرفی بزنیم، از چشم‎هایمان منظور همدیگر را درک می‎کنیم. او از عِلمش مرا آگاه می‎کند و من او را از اشتیاق آدمی برای کسب علم آگاه می‎کنم. گویی قلبمان بهم پیوند خورده‎است.

البته ناگفته نماند که بین کتابهایم فرق میگذارم. هرچند ‎آنها دلیل این فرق گذاشتن را فهمیده‎اند و خوب‎باهم کنار آمده‎اند.

دسته‎ی اول: کتاب‎های خوب

دسته‌ی دوم: کتابهای خوب‎تر

دسته‎ی سوم: فراتر از کتاب

قبل‎ترها فکر می‌کردم که تمام کتاب‎هایم خوبِ خوبند. آنهایی که دیگر فوق‎العاده‌اند، تهِ تهش بشوند جزء دسته‎ی "خوب‎تر". خدا می‎داند که یک کتاب برای اینکه بتواند جزء خوب‎تر‎ها شود باید از چه فیلترهای سنگینی عبور کند. حسابی وسواس به خرج می‎دهم برای این دسته. کتاب باید شایسته‎اش باشد. نمی‎شود امروز بگذارم خوب‌تر و فردا پشیمان شوم و برگردانمش طبقه قبل. بهش بر می‎خورد. کتاب دل دارد! اصلا کتاب‌های دیگر چه می‌گویند؟! زشت است! به همین دلیل خوب‎تر‎هایم انگشت شمارند.

تا اینکه یکی دوسال قبل فردی مرا با کتابی آشنا کرد. شد ته‎تغاری کتاب‎هایم. همیشه از بین کتاب‎ها، رمان‎ها و خاطره‎جات برایم معنای دیگری داشتند! اما "خا‎ک‎های نرم کوشک" شد معنای تمام رمان‎هایم.

من در این احساساتی بودن، تبحر ویژه‌ای در کنترل اشک دارم. اما با این همه، خاک‎های نرم کوشک توانست این کنترل را ضایع کند. شوکه‎ام کند! شاید همین‎ هم باعث شد، وقتی که در قفسه از سایرِ کتاب‎ها جدایش کردم، مابقی کتاب‌ها هیچ اعتراضی نکردند.

.

اخیرا پای شخصی دومی در میان‎ست. کسی که پارا از رطوبت چشم فراتر برد. کسی که در طول چندین صفحه خاطره، مرا چندبار از خود بی‎خود کرد. مرا ساعت‎ها به اغمایی برد که اگر دست خودم بود، هرگز میلِ بیرون آمدن از آن را نداشتم.

فیلم سازان می‎گویند: هرچه میزانِ سکوت تماشاگر بعداز پایان فیلم بیش‎تر باشد، میزانِ تاثیرگذاری آن اثر بیشتر است.

فیلم‎سازان کجایند تا ببینند که تمام قدرت سینما مسخره‎ی دستِ کتابی کاغذی شده.

من زنده‌ام را می‎گویم. ته‌تغاری ته تغاری‎ها. هووی خاک‎های نرم کوشک.

:::

+اولش فقط خواستم از کتاب من زنده‎ام   بنویسم. اما دیدم کلامِ حضرت آقا هم زیباتره هم رساتر(+)

+اسارت در راه عقیده، عینِ آزادی‎ست- شهید محمد صابری

دیدگاه  (۹)

آخرین بار درمورد فیلم چ یه همچین حس  و حالی رو داشتم... سکوت و فقط اشک!

جالبه که من گاهی موقع موزیک گوش دادم هم بعضی مفاهیم برام انقدر جالب میشه که همین حال رو پیدا میکنم.
*این حس و حال ها بی نظیرن ...

این کتاب رو الان باید دانلود کرد و خوند :) ممنونم.
پاسخ:
آره. مخصوصا این فیلم شیار که دیگه غوغاییه!

این حس و حالا عجیبن و بینظیر واقن... ولی این کتاب خیلی عجیب تر برام این حسو تداعی کرد...

موفق باشید :)
۱۸ آذر ۹۳ ، ۱۳:۲۹ مسیح کردستانی
بنده خوب خدا سلام..
مثل خودمی 
پاسخ:
سلام و به به

باعث افتخاره :)
۱۸ آذر ۹۳ ، ۱۳:۳۰ مسیح کردستانی
پاسخ:
دل به دل را داره...
گفتم دیگه کلا فراموش کردی:(
خوشحال شدم :)
۲۰ آذر ۹۳ ، ۰۱:۰۸ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
هی
من هم دچار بحران شدم ولی دل و زدم به دریا و قرض دادم
یادمه پست هم گذاشتم و کلی دوستان نصیحت کردن 
:)

اینجوری که شما نوشتید دل آدم آب میافته بره بخونه
از وقتی تبلیغاتشو دیدم
و مخصوصا اینکه خاطرات یه دختر نوجوونه بیشتر میل به خوندنشو داشتم
اما هنوز موفق نشدم!
پاسخ:
بعله... دوس ندارم قرض بدم، اما میشه بر خلاف میل هم عمل کرد!

ان شاءالله توفیق خوندش نصیبتون شه
۲۰ آذر ۹۳ ، ۲۲:۱۹ چشم چشم دو ابرو
کتاب خیلی چیز خوبیه ... :)
پاسخ:
والا؟  :)
اتفاقا مخالفتم اینجا. دوس دارم کتاب قرض بدی.... صد البته به بنده حقیر
:D
پاسخ:
:) کتاب قرض دادن به شما که سعادته!

از پشتِ همین تریبون اعلام می‌دارم، شنبه مورخِ 29 آذر 93، قراره یه کتاب شعر قرض بدم :)))))))) خوبه؟! عماد و چشم چشم دو ابرو نداره که!
سلام
 ستودنی ست اقدام شما به خاطر اینکه جایی برای معرفی کتاب در نظر گرفتید
 ممنونیم
پاسخ:
سلام
ان شاءالله که مفید واقع شده باشه
سلام
به شدت باهاتون موافقم، ولی من معمولا قرض میدم والبته خیلی مواقع پشیمون میشم
منم با خوندن کتاب پدر عشوق و پسر همین حس رو داشتم 

ممنون بابت معرفی کتاب

یاعلی
پاسخ:
جالبه بدونید که بعدِ نوشتنِ این پست، از یمین و از یسار داریم کتاب قرض میدیم!
البته بنظرم خیلی خوبه. آدم یه کتابیو که میخونه بده دیگرانم ازش استفاده کنن و دست به دست بچرخه
مشکل از منه که به کتابام وابستم.
خواهش. ان شاءالله که مفید بوده باشه

یاعلی
۱۸ دی ۹۳ ، ۱۶:۵۰ بی تعارف
خیلی خوب، نخونده بودم این مطلبو... عالیه.
کمتر کتابی دیدم که مقدمه اش هم اینقدر جذب کننده باشه :)
پاسخ:
این کتاب فوق‌العادس...

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی