ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍ از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

ب‍‌ع‍‌ض‍‌ی‍  از چ‍‌ی‍‌‍‌زه‍‌ا را، ف‍‌ق‍‌ط بای‍‌د دک‍‌ل‍‌م‍‌ه‍ ک‍‌رد...

خدایا
ممنون از این سالهایی که بر من زندگی بخشیدی
تا خودم را به خودت ثابت کنم
با این که از اولش هم میدانستی
همین دکلمه
ناسپاسی را سرایش می کند.
می دانی
درکش برایم سنگین است
که چگونه من و تو، ما می شویم؟!!
که این بهترینِ برکت است.
و تو
همچنان که همچنان
منتظر بازگشت من به سوی ما!
و من
بی خیالِ بی خیال...!
انگار نه انگار
از کجا آمده ام
آمدنم بهرِ چه بود...
____________ ____________
وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله... ان شاءالله
____________ ____________


فهرست موضوعی
محبوب ترین ها
پربحث‌ترین ها
آخرین خاطرات

کانالِ کمیل

سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۷ ب.ظ

.

همین که گفتن؛ اجازه دادن از داخلِ کانال کمیل عبور کنیم...! حال

و هوای بچه‌ها حسابی شهدایی شد...
ازونجایی که کاروان باید به موقع به مکان بعدی می‌رسید، قرار شد

بریم پایین و قدم زنان از کانال عبور کنیم و بعدش سوار اتوبوس شیم.
اما... مگه میشد از این فرصتی که گیر کسی نمیاد به راحتی گذشت؟!
بچه‌ها یکی یکی می‌رفتن پایین و مداح هم شروع کرد به خوندن نوحه.


زمینِ کمیل حسابی زمین گیرمون کرد! هر کسی که می‌رفت پایین هنوز

چند قدم بر نداشته روی خاک کانال میفتاد!!!

فضا... فضای عجیبی بود.
عده‌ای نشسته. عده‌ای تو سجده و عده‌ای پهلوگرفته...

.

آخرش هم باورم نشد... شاید بقیه هم مثلِ من بودن!
کسی فکرش رو نمی‌کرد بخوایم توی این کانال قدم بزنیم.

مکانی که دور تا دورش رو سیم خاردار گرفتن و اجازه ورود کسی رو به داخل نمیدن.